2733
2734

رایان شیک تره 

باباش نمیزاره عکس دخملشو جایی بزارم 😑🥺                          بزارم مشخصاتشو بگم به دلم نمونه حداقل🥺😜🤭                   دخملیم چشاش درشت و خوشمل مشکی تیله ای مثل مامانش داره😍😅 مژه هاشو که نگم عجیب دل میبره 🥰 پوست سفید برفی 🤍♥ لباش خوداااا نگم غنچه ای و قرمز قرمز 😍💋 صورت گرد و توپولی دلم میخواد گاز بگیرم ولی دخمل لوس باباش گریه میکنه😑🥺                                                                           عشقولیم زود بزرگ شو که کلییییی باهم کار نکرده داریم کلی خرید داریم باهم کلی باید باهم شهربازی بریم و دیوونه بازی دربیاریم 😅 🥰 دوست دارم ولی نه بیشتر از باباییت یادت باسه هاااا😅


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

رایان

جان مادر بعد از ۴ سال انتظار آمدی 😍خداوندا به کدامین ثواب مرا لایق زیباترین احساس،بزرگترین نعمت و با شکوه ترین لحظات دانستنی.... خداوندا بگذار در این احساس زیبا بمانم ،بگذار شاهد تولد دوباره خویش باشم ....بگذار آرام باشم ...ب کدامین ثواب مرا اینگونه عاشق کردی ...فاش میگویم این حس را تاکنون لمس نکرده بودم ...اینگونه عاشقی  کردن را خودت ب من آموختی...احساس خودت ب تمام بنده هایت ...آری حس مادری ام را میگویم 
2731

ببخشید ولی هیچ کدوم رو دوست ندارم

شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم هنوز      مارا به سخت جانی خود اینچنین باور نبود                   یکی از بزرگترین مشکلات و سخت ترین و همینطور اشتباه ترین کارها اینه که سعی کنیم با مغزمون ، قلبمون رو قانع کنیم  
2738

من اسم پسرم رو گذاشتم رایان

اینجا چند نفر گفتن بزرگ شد مسخره اش میکنن

میگن رایانه

بخوان با نام خانوادگی صداش بزنن کسره میذارن اخر اسمش

بی فرهنگی موج میزنه

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
خب چی خوبه به نظرت؟

هم وزن اسم دخترتون الان توی ذهنم نیست. رایان راحت گفته نمیشه. مثلا عرفان بهتره

شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم هنوز      مارا به سخت جانی خود اینچنین باور نبود                   یکی از بزرگترین مشکلات و سخت ترین و همینطور اشتباه ترین کارها اینه که سعی کنیم با مغزمون ، قلبمون رو قانع کنیم  
یعنی الان پشیمونی؟ میدونم چی میگی

یکم

چون با بی فرهنگی مردم نمیشه کاری کرد

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز