2733
2739

من با کسی هستم که یسری دعواها پیش اومد با شخصم

که خونوادم مخالف شدن ما عاشق همیم عشقمون بهم ثابت شدس میرسیم پیش هم فقط گریه میکنیم اون اقا همه جوره تغییر کرده یه ماهه بخاطر من کارایی برام کرده که هیشکی نکرده

ما۳ ساله باهمیم به معنای واقعی حتی نمیتونیم به یه نفر دیگه فک کنیم چه برسه ازدواج با یکی دیگه

خاهر من بزور میگه باید با شخصی که من میگم ازدواج کنی هرررکاری میکنم بهش نرسی و خودتو بدبخت میکنی و بهم گفت تو هرزه ای لیاقت اونی که من برات انتخاب کردمو نداری


۲ ماهه بلاکم کرده هرجاییم منو ببینه میره...

پیش مادرم یکاری کرده مادرم محبتش به من کم شه

خودش شوهر کرده شب و روز اینجاس همیشه ۴ ساله ازدواج کرده  خدا شاهده هر روز نهار و شام اینجاس مریض بودخ این مادرم بوده دورش چرخیده کلا فک کنید تو خونه خودمون ازدثاج کرده( شوهرش خیلی خوبه منظورم اینه یه بارم اشپزی نکرده)

خلاصه منو عشقم همو دوس داریم من ادمی نیستم سر یه دعوا یکیو‌ خط بزنم برم سراغ نفر بعدی من تموم سعیمو کردم حلش کنیم و واقعا حل کردیم بخدا بهم ثابت شده عشقش


خلاصه خاهرم همش تهدید میکنه اگه بیاد خاستگاری کاری میکنم بابا بندازتش بیرون 😔

امروز بدجور مریض شدم خاهرم زنگ زد مامانم گفت مهتاب مریضه گفت یکار کن بره داد میزد پشت تلفن مادرمم میگف چی میگی تو کجا بره پس چرا تو انگشتت خون میاد میای من باید دورت بچرخم

دلم گرفته....

میدونم نمیزاره بهش برسم خیلی دلم گرفته


خاهرم دقیقا بعد اذیت کردن من و بلاک کردنم بچشو سقط کرد

من‌ بخدا نفرینش نگردم ....

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687