تازه عزیز از دست دادم ولی دیگه گریه نمیگیره ....

ببخشید یعنی چطوری 

اخه منم بعد ی سری مشکلات این مدلی شدم خیلی کم گریه ام میگیره

منم همین حس رو بابام دارم 

حس میکنم رفته ی جایی که من نمیدونم

هنوز تو مرحله انکار هستی گلم،بخاطر اونه،خدا رحمتشون کنه

ربطی به شکه بودن نداره . گریه تخلیه روانیه. سر فوت دایی ام ، یکی از دایی هام و مامانم گریه نمیکردن،  سعی میکردن کنار بیان . دقیقا چند وقت بعد داییم ام اس گرفت مامانم کیست خونی توی تیروئیدش ایجاد شد . جفتشون هم بخاطر فشار عصبی . عزیزم به نظر من اگه دلت گرفت اگه نیاز داری گریه کن. اصن با صدای بلنددددد  هوار بکش ولی توی دلت نریز

من خالمو ۳ماهه از دست دادم البته مادرشوهرمم بود دقیقا ۳ماهه هرهفته میرم سرخاکش تا برم و بیام گریه میکنم طی روزم تا یادش میوفتم هر جا باشم گریه میکنم اصلا نمیتونم فراموش کنم با رفتنش نتونستم کنار بیام😭😭

رو دستای خودم جون داد رفت ولی باور ندارم😔😭😭

خدا به هیچکس نشون نده 

من اصلا یادم نمیاد سر فوت برادرم چی شد 

حتی یه بار نگو حالم بد میشه میزنم تو صورتم و بینیم خون اومده 

بعد از اینکه خون رو از صورتم پاک کردن متوجه شدم ولی باورم نمیشد من خود زنی کرده باشم اصلا یادم نمیاد هنوزم 

 منم تو جمع جیغ نمیزنم یا گریه نمیکنم که خوب نیست اصلا 

چون  بعدش گلو درد وحشتناک گرفتم تا مدتها 

 دکتر گفت غم باده 

خدا قرین نور نگهشون داره.... منم 5 6 ماهی هس مادربزرگمو از دست دادم خیلی گریه میکردم خیلی، الانم یادم میفته پانیک شدید میگیرم و گریه میکنم ولی فعلا تو فاز انکارم، یعنی یادم میفته مه خواهرم زنگ زد مامان بزرگ رفت گریم میگیره یادم نیفته میگم خب تو خونش داره زندگی میکنه دیگه، چون نتونستم به تشییع جنازه اش برم هنوز نتونستم باور کنم

ببین گریه کلا یه روش تخلیه ست . یه روش که نذاره حست سرکوب بشه . مامان من سر فوت داییم گریه نکرد همه گفتن چه صبری و فلان . یهو موهاش سفید شد و مشکل تیروئید پیدا کرد . اونیکی داییم هم هیچ گریه نکرد،  بعد چند وقت فهمیدیم ام اس گرفته . جفتشون هم بخاطر فشار روانی بوده . هیچوقت غم ات رو سرکوب نکن وگرنه از داخل میپوکی

دورت بگردم داغ خواهر برادر غیرقابل تصوره من بچه‌ی کوچیک خانوادم هی میگم خدا روزی رو نیاره که فوت بقیشونو ببینم آخه اونا خیلی بزرگ تر از من هستن 

سلامت باشی خدا پدر بزرگتم بیامرزه روحش شاد🖤

همیشه از بچگی امادگی اینو داریم که سن بالاهای فامیل یه روزی تنهامون میزارن 

برا همین با مرگشونم راحت کنار میاییم 

ولی داغ جون یا دور از جون یکی از اعضای خانواده سخته