من دنبال کار میگشتم به طور اتفاقی یه آگهی دیدم نوشته بود حسابدار میخوایم واسه شرکت خودروسازی منم بهش زنگ زدم گفتن بیا تهران یه هفته آموزش میبینی بعد میری سرکار منم قبول کردم.رفتم ترمینال رسیدم اونجا دو نفر اومدن دنبالم منو بردن یه خونه مسکونی که بهش میگفتن خوابگاه. اونجا 20 تا دختر دیگه مثل من بود اول گفتن گوشیتو سایلنت کن بده ب ما.منم دیدم این همه دختر مثل من هست قبول کردم. ازم خیلی تحویل گرفتن بعد گفتن باید آموزش ببینین منم گفتم باشه.بعد بهمون یه چیزایی راجب اقتصاد و باور و بازار یابی مجازی گفتن. بعد منو صدا زن برم تو اتاق. رفتم بهم گفتم ما شرکت خودروسازی نیستیم! کار ما کیونت هست! من فهمیدم شرکت هرمیه گفتم نمیخوام میخوام برم. قبول نمیکردن.خیلی بهم اصرار کردن. قبول نکردم.بعد اونایی ک مثل من آموزش میدین اومدن تو اتاق! همشون قبلا عضو بودن فقط منو بازی میدادن ک انگار دارن آموزش میبینن که من فکر نکنم تنهام.فقط یه نفر مثل من بود ک تو اتاق بغلی بود داشتن باهاش کار میکردن. آخرش گفتن تو بدرد ما نمیخوری برو. میخواستم برم دیدم داره ب یکی زنگ میزنه تو گوشی گفت یه دعوت کننده داریم ک زیر بار نمیره تحولیش بگیرین! فهمیدم میخوان یه بلایی سرم بیارن خیلی ترسیده بودم. یه نفر همرام فرستادن ک منو ببره ترمینال تو راه بودیم جلومون یه کوچه خلوت بود گفت بیا از این راه بریم.کوچه تاریک بود من یهو هولش دادم و در رفتم خودمو انداختم جلو یه تاکسی و فرار کردم. الان هم نگران اون دختره ک مثل من بود هستم هم نگران این ک از مدارکم که 6ساعت دستشون بود استفاده نکرده باشن