2737
2739
سلام دوستان از اونجایی که میدونم خیلیاتون این سریالو دنبال میکنید و دوست دارین تصمیم گرفتم توی این تاپیک براتون خلاصه قسمت ها و عکسای این سریالو بذارم..... به شرط اینکه همراهی کنید و تاپیک سوتو کور نشه حالا کیا هستن؟؟؟ آپلود عکس
فقط دوستانی که لطف میکنید عکس میذارین برای اینکه تاپیکو نترکونن اگه عکستون لختیه سانسور کنید و لینک تبلیغاتی یا ادرس سایت رو از روی عکس بردرارید به سایز عکسم توجه کنید زیادی بزرگ یا کوچیک نباشه پیشاپیش ممنون از همکاریتون♥
داستان کلی فاطما گل: سریال Fatmagül’ün Suçu Ne? این سریال پردرآمدترین بازیگر زن ترکیه یعنی برن سات همان بازیگر معروف سریال عشقی ممنوع (در نقش بهتر) بازی کرده و مثل همیشه با بازی خوبش دهن منتقداش را بسته است. اما داستان سریال:فاطما گل اسم دختری هست که با برادر عقل شیرین و زن داداشش و برادر زاده ی 6 سالش به یک روستا زندگی میکنه.فاطمه نامزادی دارد به نام مصطفی که پسر خوبی به نظر میرسید. در این روستا پسر دیگه ای به نام کریم با زنی به نام مریم زندگی میکند,مریم بعد فوت مادر کریم انرا بزرگ کرده و وابستگی خاصی بهم دارند. این روستای خوش آب و هوا محل اقامتگاه ویلایی ثروتمندان ترکیه از جمله خانواده ی یاشار ها هست که قسمتی دیگه از بازیگران سریال را تشکیل میدهد. پسر رشاط یاشار یعنی سلیم یاشار برای برگزاری جشن نامزدیش با نامزدش ملتم وارد این روستا میشوند تا کنار ویلاهای مجللشان این جشن را برگزار کنند.سلیم دوتا دوست دیگه هم دارد به نام های اردوان که از یک طرف پسر عموش محسوب میشود و از طرف دیگه یک دوست به نام مورال که این سه تا با کریم روابط صمیمانه ای دارند. شب جشن نامزدی فاطمه هم برای کار به ویلای یاشار ها میره.از طرفی پسرها از بس مشروب خورده بودن به حال خودشان نبودند و شب برگشتنی به راه فاطمه را میبینند و انچه نباید اتفاق بیفته می افته و سه نفری تجاوز میکنن برایش.تنها کسی که به خودش واقف بوده کریم بوده که کاره خاصی نمیکند و فقط تا صب بالای سره فاطمه میشیند. خلاصه این خبر در روستا میپیچه و نامزدی فاطما بهم میخورد و خانواده ی یاشارها برای سرپوشونی به این قضیه تمام داستان را میندازن سره کریم و کریم هم هرچقدر فکر میکند یادش نمیاید شب قبل کاری کرده یا نه.از طرف دیگه زن برادر فاطمه میاید تا طلب باج کنه و دهنش را ببنده چون طرفای جایی که به فاطمه تجاوز شده حلقه ی نامزدی سلیم را پیدا میکند. کریم قانع میشود که اینکار را به گردن بگیره و با گرفتن کلی پول از کشور خارج شود و زن برادر فاطمه هم با گرفتن کلی پول راهی استانبول میشود همراه با فاطمه و شوهر و فرزندش.ازطرفی فاطما تهدید میشود تا حرفی به پولیس نزند و طوری وانمود میشود که فاطمه با کریم رابطه داشته وبرای واقعی کردن داستان خودشان یه عقد بین کریم و فاطمه میخوانند. اتفاقای زیادی در این سریال می افته از جمله عاشق شدن تدریجی کریم به فاطمه و سرباز زدن از رفتن به خارج از کشور و یا شک های ملتم نامزد سلیم به ماجرای فاطمه گل و درصدد یافتن حقیقت تا جایی که روز عروسی فاطمه به ملتم زنگ میزند و میگوید او نباید با اون حیوان ازدواج کند و….

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
•• خلاصه قسمت های ۳۰ قسمت ۳۰ کار های انتقال سهام انجام میشه و بقیه میرن . همزمان مصطفی جلوی در آسانسور با پریهان و سلیم رو به رو میشه و میره بالا پیش بقیه اعضا . از طرفی اردوان در مورد جلسه به وورال میگه : منیر کچل رنگو روش پریده بود ، عموام به زور خودشو کنترل کرد . بهتره دیگه اینا بفهمن من مثه بابام نیستم ! منیر از راه میرسه و اردوانو به اتاقش دعوت میکنه و میگه : میخوام چند تا توصیه دوستانه بهت بکنم .. اردوان : پندهای پدرانه .. منیر : اگه من نبودم تو الآن به جای اینکه توی شرکت رئیس بازی در بیاره تو زندان داشتی آب خنک میخوردی .. اردوان : آره با سلیم هی چپو راست قدم میزدیم .. منیر : صداتو ببر حرفامو گوش کن ، پدرت هیچ وقت به داداشش بی احترامی نکرد برای همین تو دنیای کار تا این حد پیشرفت کردنو جاه طلبی نکردن . پدر تو هیچ وقت به داداشش نارو نزد برای همینم تو این شرکت صاحب مقام شد تو الآن داری با میزت همین عزت و احترامو با خودت بالا میکشی تو رقیب نیستی ، شریکی شریک .. اردوان : میدونم .. منیر : تو هنوز هیچی نمیدونی جو گرفتتت اما بدون نمیتونی سد راه رشات یاشاران بشی .. اردوان : داری منو تهدید میکنی ؟ .. منیر : ببین ما همه مثه یه تیمیم اگه خودتو بکشی کنار از تیم عقب میوفتی اینم بدون مصطفی مثه یه گرگ میاد سراغت ! مصطفی همراه رشات وارد اتاق منیر میشن . مصطفی میگه مادرم مریضه و من نمیتونم برم رومانی برای همین باید بمونم کنارشون ! منیر و رشات با حرافی و پیشنهاد کار توی استانبول در حال انداختن اردوان توی دام هستند اما از اونجایی که اردوان خونده تر از این حرفاس میگه : نیازی به این کارا نیست ، مصطفی میتونه راننده شخصی من بشه اینطوری هم به مامانش میرسه هم کارشو میکنه با شرایط و حقوق قبلی . نظرت چیه مصطفی ؟ .. مصطفی : بله خیلیم خوبه البته اگه آقا منیرو آقا رشاتم راضی باشن .. اردوان : نظرت چیه عمو ؟ چی از این بهتر ؟ .. رشات ( با تته پته ) : من نمیدونم ، نمیتونم چیزی بگم .. اردوان : منم دنبال یه آدم مودبو معتمدی مثه مصطفی میگشتم .. مصطفی : خیلی متشکرم .. اردوان : تموم شدو رفت ، به همین سادگی ! و اولین ضربه توسط اردوان به پیکره رشات و وکیل حقه بازش زده میشه .. | خونه جدید | مقدس از خرید بیرون میاد . میبینه کسی نیست و به بهانه کمک به کریم راحمی رو میفرسته پیش کریم و خودش دست به کار میشه . میره بالای سر تخت فاطمه ، نامه کریمو از زیر تخت بیرون میشکه و در نهایت کثیفی شروع میکنه به خوندن ! در حالی که کریم و راحمی در حال درست کردن باغچه خونه هستند مقدس میاد و دوباره راحمی رو برای خرید از خونه دور میکنه و شروع میکنه به حرف زدن با کریم و میگه : این نامه چیه ؟ .. کریم : چرا میپرسی ؟ واسه چی میپرسی ؟ .. مقدس : میدونستم فکر طلاقو تو کردی تو مخش ، وقتی از تو کفری میشه میاد سر من خالی میکنه . این کارا چیه میکنی ؟ .. کریم : ببین اینو بفهم اینجوری چیزی پیش نمیره .. مقدس : طلاق بگیره چی میشه ؟ بی صاحب میشه . اینو میخوای ؟ شوهر بالای سرش نباشه قسم میخورم دیگه نمیتونم نگهش دارم بره تکو تنها هر غلطی میخواد بکنه .. کریم : اتفاقاً بهتره تو دست از سرش برداری .. مقدس جلوی کریم وکالتنامه طلاقو پاره میکنه و میگه : این طلاق سر نمیگیره والسلام .. کریم : پارش کردی که چی ؟ فکر کردی نمیتونم برم یکی دیگه بگیرم ؟ اگه فاطما گل بخواد طلاق میگیریم توأم نمیتونی جلومونو بگیری .. مقدس : اگه فاطما گل میخواست طلاق بگیره این نامه رو مثه گنج زیر تختش قایم نمیکرد .. برق خوشحالی توی چشمای کریم روشن میشه اما با عصبانیت میگه : این نامه رو میذاری سر جاش . اگه به فاطما گل چیزی بگی جنجال به پا میشه . من یه نسخه از وکالتنامه دارم اونو میذاریم سر جاش تا چیزی نفهمه .. | شرکت یاشاران | مصطفی داره آماده میشه برای کار جدیدی که توسط اردوان بهش محول شده . یاد حرفای اردوان میوفته که چجوری توجیحش کرده بود که ازش خواسته که جدیت رو صدر کارهاش قرار بده و حالا که آدمش محسوب میشه باید از اردوان اطاعت کنه و با یه دسته پول ازش پذیرایی میکنه تا برای خودش لباس رسمی و شیک بخره و اولین دریافتی مصطفی از شرکت یه بنز شاسی بلند آخرین سیستمه .. | خونه جدید | امره و مادرش برای کمک به کریم و راحمی برای تزئین خونه اومدن . همزمان مریم و فاطمه از راه میرسن و خبر ثبت نامش توی مدرسه رو میدن ، همسر ارول میگه کارگرای ارول توی رستوران تنهاش گذاشتنو رفتن شماها بیاین کمک شب سال نو رو هم با هم جشن میگیریم . بعد از یه صحبت کوتاه همراه پسرش خونه رو ترک میکنن و بقیه اعضا میان تو و در مورد کارهای روزمره حرف میزنن ، کریم نگاه محبت آمیزش خیره شده به فاطمه اما فاطمه یهو میبینش و با اشاره سر میگه چیه ؟ اما کریم خودشو جمع و جور میکنه و میره ! آخر شب مریم شام کریمو میاره توی اتاق . کریم با خوشحالی میگه : مریم جون ؟ .. مریم : جونم ؟ .. کریم : میگم برای سال نو برای همه کادو بخرم ؟ نظرت چیه ؟ .. مریم : خیلی خوب میشه بگیر حتماً . اگه بخوای با هم میریم یا اصلاً من پولشو میدم .. کریم : نه من با پول خودم میگیرم اما تو میدی بهش اما ندونه که من واسش گرفتم اگه واسه فاطما گل چیزی گرفتم تو بده بهش .. مریم : باشه فقط اگه پول کم آوردی بهم بگیا .. کریم : نه این چند روز پولمو میگیرم ! بعد از رفتن مریم منیر به کریم زنگ میزنه و ازش میپرسه چرا که نرفتی و بعد از جوابای سر بالای کریم جریان راننده شدنه مصطفی برای اردوانو میگه و با یه سری حرف بیخود در مورد اردوان و بد جلوه دادنش در مورد فاطمه ذهن کریمو بهم میریزه و تلفنو قطع میکنه !
2740
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز