بابام از زمان مجردیش دوس داشت دختردار بشه و اسمشو بزاره آرزو حتی روی درب داخلی حیاطشون با خط نستغلیق نوشته ارزو (عکسهاش هست )
و همین شد و اولین بچه ش دختر شد
مامانم میگه تو ک بدنیا اومدی بابات تا یکماه نمیزاشت من پا بزارم اشپزخونه و همه کارهارو خودش میکرد تا دوماه اول ک شب بیداری داشتی بابات بیدار میموند باهام .بااینکه خودش ساعت۵صبح باید میرفت سرکار
کلا بابام دختر دوست داره
دوتا خواهر بعد ازمنم اومدن واس اوناهم خودم دیدم بابام چقد خوشحال بود بااینکه سنم کم بود ولی متوجه میشدم