بچه ها من ٨ ساله ازدواج كردم از تهههه قلبم شوهرمو دوست دارم شايد تو خونه با هم ناراحتي و بحث كنيم ولي تو جمع مخصوصا تو خونواده خودش هيچ وقت بهش بي احترامي نكردم، هميشه طرفداريشو كردم حتي اگه ناراحت شدم خودمو حفظ كردم بعد كه اومديم خونه خودمون تذكر ميدم
امروز ناهار خونه مادرشوهرم بوديم سر يه مسائل چرت و الكي قهر كرد سر سفره نشسته بودم شوهرم يكم با فاصله نشست گفتم عزيزم بيا كنارم بشين گفت تو بيا اينور گفتم خوب بيا اينور ديگه همين شد عامل قهرش بعدش ناهار خورد كنار سفره دراز كشيد گفتم عزيزم برو تو اتاق كنار سفره زشته برگشت گفت همينجا خوبه موقعي هم كه داشت ميرفت سر كارش بدون اينكه باهام خداحافظي كنه رفت خيلي آزرده شدم مگه چيكار كردم جز اينكه گفتم كنار هم باشيم همش دارم گريه ميكنم چرا جلوي خانوادش بي ادبي ميكنه شايد براي خيلي ها مهم نباشه براي من مهمه چون خيلي براش ارزش قائلم ، الانم دلم آروم نميشه چيكار كنم آروم شم😢
ميخوام كاري كنم براش درس عبرت شه نميدونم چيكار كنم