بچه ها دوست بابام خیلی احساس راحتی میکنه بوسم میکنه بهم دست میزنه....حالم بد میشه عوقم میادبعد همش میگه تو دخترمی و فلانی همش بغلم میکنه حس خوبی بهش ندارم چ خاکی بریزم تو سررررم....خجالت میکشم بهش دست ندم چون خانوادم بهم میگن بی احترامیه و فلانه
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
گفتم اصلا جلو رو خودشون اینکارا رومیکنه اما خب چون حدود ۵۰ سالشه مامانم میگه عین دختر خودت دوست داره این حرفا رو نزن اما بخدا من حسم ی چیز دیگه میگه بهم احساس ناامنی میده
کاش زندگی از آخر به اول بود. پیر به دنیا میآمدیم. در رخداد یک عشق، جوان میشدیم. سپس کودکی معصوم میشدیم، و در نیمه شبی تاریک، با نوازشهای مادر، آرام میمردیم …🌱🐾
مثل خون در رگ های من محترم باشیم گریه کردیم دوتا شعلهی خاموش شده، گریه کردیم دو آهنگ فراموش شده، پر کشیدیم بدون پر زخمی باهم، عشق بازیِ دوتا کفتر زخمی باهم، زندگی حسرت یک شادی معمولی بود، زندگی چرخش تنهایی و بیپولی بود، شعر من مزهی خاکستر و الکل میداد، شعر من را وسط زندگیات هول میداد، مرگ پشت سرمان بود نمیدانستیم، بوسهی آخرمان بود نمیدانستیم، زخم سهم تنمان بود نمیترسیدیم، زندگی دشمنمان بود نمیترسیدیم، نگران بودی اندوه تو خاکم بکند، نگران بودی سیگار هلاکم بکند، نگران بودی این فرصت کم را بکشم، نگران بودی یک روز خودم را بکشم، مرگ پشت سرمان بود نمیدانستیم، بوسهی آخرمان بود نمیدانستیم، زخم سهم تنمان بود نمیترسیدیم، زندگی دشمنمان بود نمیترسیدیم، آه بدرود گل یخ زدهی بیکس من، آه بدرود زن کوچک دلواپس من، بغلم کن غم در زخم شناور شدهام، بغلم کن گل بی طاقت پر پر شدهام، بغلم کن که جهان کوچک و غمگین نشود، بغلم کن که خدا دورتر از این نشود، مرگ پشت سرمان بود نمیدانستیم، بوسهی آخرمان بود نمیدانستیم، زخم سهم تنمان بود نمیترسیدیم، زندگی دشمنمان بود نمیترسیدیم...