2737
2739
عنوان

شوهرم بعد از زایمانم ترکم کرد ...

3667 بازدید | 197 پست

مادرشوهرم تو این سالها زیاد آزارم میداد و خیلی حرفای زننده بهم زد که شوهرم در جریان تمام این مسائل بود اما بهم فشار نیورد که بخوام به خانوادش احترام بیشتری بزارم یا بخوام رو رفتارای من با خانوادش ریز بشه و از کارایی که حتی در عرف هم بی احترامی حساب نمیشد میگفت رفتارت اشتباست من بهشون بی احترامی نکردم به خاطر همینم نمیتونستم به شوهرم حق بدم که بخواد رو رفتارام ریز بشه یا منو بخواد مجبور کنه به انجام کارایی که خودم واقعا دلم نمیخواست انجام بدم مثلا یکیش رفت و آمد کردن تو دوران بارداری م بود من اخلاق مادرشوهرم میدونستم یه بار هم رفتم خونشون بهم کلی حرف تیکه انداختن به خاطر اینکه بچه تو شکمم بود خودم ناراحت میشدم به اونم استرس وارد می‌شد با شوهرم صحبت کردم که رفت و آمد محدود بشه اما اون اصلا شرایط منو درک نکرد و ولی بهم فشار آورد که با این شرایط بریم خونه خانوادش از طرفی خانوادش هم برای خرید سیسمونی فشار میوردن که بیاید از شهر ما بخرید که ما براتون لباس انتخاب کنیم نه اینکه حالا خودشون بخوان از جیب بدن و چیزی هم بخرن 

بازم رفتم خونه خونواده شوهرم بازم تیکه مادرشوهرم که می‌گفت غذایی که درست کردم فقط برا نوه م هست و تیکه های دیگه بقیش تو کامنت می‌نويسم 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عجب ادم بدجنسی

Md.collection24 ادرس پیج منه، مانتوهای خوشگل دارم به شما نی نی سایتیا هم یه کوچولو تخفیف میدم ، ممنون میشم با لایک و کامنت منو حمایت کنید تو اینستا ❤️❤️😍😍😍
2731

بعدش خانواده همسرم میگفتن باید بیاید پیش ما زایمان کنی خب من واقعا باهاشون راحت نبودم از طرفی رابطه مادرشوهرم باهام خوب نبود میدونستم اگر بخوام برم اونجا مادرشوهرم خیلی ناراحتم ممکنه و رابطمون بیشتر خراب میشه اما شوهرم و خانوادش اینقدر بهم فشار آوردن هرچی بهشون شرایط رو توضیح میدادم فایده نداشت خیلی اذیتم کردن 

گذشت تا زمان زایمانم بماند که شوهرم تنهایی بدون من رفت مهمونی خونه فامیلاش  همونایی که واقعا مورد دار هم بودن و بهونه می‌کرد میگفت تو پیش خانوادت هستی منم اینجا تنهام باید برم مهمونی به فامیلام سر بزنم با وجود اینکه من اومدم پیش خانوادم ولی مهمونی نرفتم و اومده بودم برا زایمان و مجبور هم بودم 

2738

بعدش  خانوادم گفتن دست تنها هستیم به شوهرم گفتن اگه میشه به خانوادت بگو یه چند روز بعد از زایمان دخترمون بیان شوهرم اینقدر بهش برخورد و ناراحت شد و بعدش اومد کلی حرف بار من کرد یکی از حرفاش این بود که صبر خانوادم تموم میشه اگر بخواد بهشون اینو بگه میگفت چون یه مدتی رابطه رو با خانوادش سر رفتار مامانش محدود کردیم اگر اینو بگیم خیلی به خانوادش برمیخوره و گرفت با من بحث کردن و خلاصه منم تو این مدت خیلی فشار عصبی بهم وارد شده بود تحملم تموم شد و با خانوادم در میون گذاشتم خلاصه خانوادم نشستن باهاش درست صحبت کردن و دیگه خانوادم کوتاه اومدن که یه روز بعد از زایمانم خانواده شوهرم بیان خونمون 


بعدش  خانوادم گفتن دست تنها هستیم به شوهرم گفتن اگه میشه به خانوادت بگو یه چند روز بعد از زایما ...


کمک گرفتنت خیلی اشتباه بوده فقط باید از همسرت توقع داشته باشی بعد این خانواده ای کهمگ میگی کمک گرفتن ازشون اشتباه محضه

سلام عزیزان با فروش انواع کتابهای درسی،کمک درسی،کودک، تخصصی و...با ۲۰ درصد تخفیف در خدمتتون هستم.لطفا هر درخواستی که دارید توی تاپیکم  اعلام کنید در مورد کتابهای درسی سال و رشته تون رو بفرمایید.✨🌱

بی سیاست وارد شدی 

باید میگفتی قبل از بارداری زحمتا با مادرمه بعدش خونواده تو 

سلام عزیزان با فروش انواع کتابهای درسی،کمک درسی،کودک، تخصصی و...با ۲۰ درصد تخفیف در خدمتتون هستم.لطفا هر درخواستی که دارید توی تاپیکم  اعلام کنید در مورد کتابهای درسی سال و رشته تون رو بفرمایید.✨🌱

خانواده شوهرم اومدن خونمون مادر من نتونست درست بهم رسیدگی کنه درگیر مهمان داری بود 

خودم باید با شکم بخیه خوردم کارامو میکردم شوهرم هم کمک می‌کرد ولی خودم خیلی اذیت شدم به شوهرم گفتم احساس تنهایی میکنم خانوادم هم داغون شدن از خستگی دوست دارم زودتر برگردم خونمون رفت این حرف رو گذاشت کف دست خانوادم بعد بهش گفتی چرا گفتی گفت دلم میخواست که گفتم 

بعدش مادرشوهرم اومده بود یه سری حرفایی به مادرم زده بود بابت مراسم عروسی و مادرم رو تحقیر کرده بود 

بعد وقتی من تو اتاق خواب دراز کشیده بودم بچم تو پذیرایی بود ولی نمیدونستم دست کی بود آروم گفتم بچم پیشش کیه 

مادرشوهرم میخواست با شوهرم بره بیرون دور بزنه گقتم بزار مامانت بمونه کمکم بکنه بعدش که مامانش هم موند خانوادم بهش گفتن اگر بچه خوابیده بجه رو بزارید که بغلی نشه مادرشوهرم هم قهر کرد رفت تو حیاط بهش برخورد

بعد رفته بود دروغ به شوهرم گفته بود که من به خانوادم گفتم برید بچه رو از مادرشوهرم بگیرید درصورتی که خودم از شوهرم خواستم مادرشو وقتی که کار نداره بیرون نبره 

ازچه لحاظ دست تنهابودندچراکمک‌اوناروخاستین مگه نگفتی من باهاشون راحت نیستم

خدایامن درکلبه ی فقیرانه ی خودچیزی دارم که تودرعرش کبریایی خودنداری من چون تویی دارم وتوچون خودنداری  
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز