ما چون خونمون یه خواب بود از این خونه های چادری واسش خریدم.گذاشتم کنار حال.روزا توش بازی میکرد.شبم جلوی درش چراغ خواب میزدم.توش تشک پهن میکردم میرفت میخوابید.من و پدرش دم در مینشستیم اوایل.قصه میگفتم براش.وقتی میخوابید میرفتیم.بعد که عادت کرد نه دیگه.