2737
2739
عنوان

دلم برای جاریم خیییلی میسوزه😢😢

2199 بازدید | 85 پست

بزارید اول از طریقه ازدواجشون بگم.زن عموی جاریم یه مدت بودبا مادرم دوست شده بود.ادم خیلی زرنگ و زبون داری بود.چند سال پیش تو خونه مادرم روضه بود.که مادر شوهرم و زن عموی جاریم هم بودن.اخر مجلس بودو همه رفته بودن این زن عمو داشت نماز می‌خواند .بعد مادرم به مادر شوهرم گفت انشالله عروسی آقا بهمن .مادر شوهرمم بنده خدا آدم مظلومیه گفت من که تو خونم دختر از کجا پیدا کنم یهو تو همین لحظه دیدیم زن عموهه مثل قرقی چادرشو از رو صورتش زد بالا گفت.دختر میخوایی من سراغ دارم چه دختری.مادر شوهرم مشتاق گفت خوب بفرمایید .

اول بزارید از خصوصیات برادر شوهرم بگم.(یه پسر بسیار بسیار به روز به اصطلاح قرتی که خیلی به لباسش خرج میکرد.وخوش قیافه.تو تهرانم مغازه ابزارآلات داره و وضع مالیه نسبتا خوبی داره).حالا زن عموهه تا فهمید پسره تهرانه گفت اتفاقا مهدیه هم خیلی ساله با مادر پدرش تهران زندگی می‌کنه.مادر شوهرم گفت خوب خیلی خوبه اگه دختره مال این طرفا باشه بیشتر میان شهرستاناز اینجورم تهران زندگی کرده همون‌جوری که بهمن میخواد حتما سرزبون داره.گفت از چهره شم نگم چشماش از شادی درشتر(منو می‌گفت )پوستش سفید تر .قدش بلندتر .خلاصه من شده بودم معیار سنجش در کل میخواست بگه خیلی از این عروست سر تره(در صورتی که من واقعا چهره ام خوبه)خلاصه همه مشتاق شده بودیم ببینیم این دختره کیه.خلاصه قرار شد عید که برادر شوهرم میاد شهرمون و دختره هم میاد اینجا خونه عموش همو ببینن.خلاصه بگم برادرشوهرم بعد از اینکه جاریمو دید زنگ زد بهم گفت زن داداش این اصلا اون چهره ای که می‌گفتن نیست .حرف زدنش هم مثل یه دختر تهرانی نیست .گفتم شاید چون دختر نجیبی هست به صورتش دست نزده اینجور فک می‌کنی . گفتم بازم خودت می‌دونی.خلاصه آنقدر اینا چرب زبونی کرده بودنو و داداشه برده بود باهاش حرف زده بودکه اینو راضی کرده بودن .(حتی تا قبل عقد برادر شوهر آخریم به برادر من گفته بود بهمن همش سر چهره عروس دودله ولی میگه حالا خانواده خوبی داره دختره )خلاصه شب خواستگاری که منم رفتم وقتی عروسو دیدم جا خوردم نه اینکه بنده خدا زشت باشه ها .ولی قشنگ نبود واصلا به برادر شوهرم نمی‌خورد.بعد فهمیدیم دختره کلا تو روستا بزرگ شده به خاطر کار باباش چند ماهه رفته تهران. خلاصه اینا عقد میکنن.فرداش که تو تالار مراسم داشتن وقتی داماد رو جلو در آرایشگاه دیدم .انگار خیییلی ناراحت بود .انگار پشیمون بود.شوهرم گفت این الان باید خیلی خوشحال باشه چرا اینجوره بهمن.گفتم نمیدونم.تو تالارم اصلا انگار به زور نشسته بود.خلاصه گذشت و اینا رفتن سر خونه زندگیشون.ازجاریم نگم که خانوم به تمام معنا .واقعا مهربونه.و اینکه واقعا زن زندگیه.از هر لحاظ که بگم.و خییییلیم به ساز .هم من دوسش دارم هم مادر و پدر شوهرم.وقتی میرم خونشون احساس میکنم خونه خواهر خودم رفتم.ولی برادر شوهرم از اول تو عمل انجام شده قرار گرفت بعد عقدم فک کنم پشیمون شد .آخه برادر شوهر کوچیکم که خیلی با بهمن جوره وقتی خانمشو دیده بود گفته بود من نمیدونم ولی خانمش خیلی فاصله داره از معیارهای بهمن .نمیدونم چه جوری بهمن قبول کرده.خلاصه تازه فهمیدم این برادر شوهر بیشعورم دوست دختر داره یه خونه گرفته همش میرن با هم عشق و حال.چند روزه که فهمیدم خیلی برا جاریم ناراحتم .آخه اون چه گناهی کرده .باید تو خونه بچه داری کنه بعد شوهرش بره با اینو اون.اکه بفهمه چی😔😔😔تو اگه دختروو نپسندیدی بیخود کردی عقدش کردی و تو رودربایستی موندی

💖


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

😐

من از دیوانه ها دیدم ، هزاران عاقل مرده !•~•                                                                                                           خدایا همیشه هوامو داشته باش ❤                                    
2728
2738
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز