امروز باشوهرم اومدیم شهرستان خونه پدرمم اینجاس پدرشوهرمم خونه داره اینجا واسه وقتایی که میان شهرخودمون
امشب خونه بابام بودیم شام خوردیم همسرم گفت بریم خونه خودمون پدرومادرم یکساعت التماس کردن بمونیم نذاشت الان من آورده تواین خونه سرررررد داریم یخ میزنیم آخه بخاری هاخاموش بوده ما اومدیم روشن کردیم خونه هم بزرگ ویک طرفش زمین خالی ازسرما صورتم یخ زده کلی گریه کردم ازاین رفتاراش ازلجبازیهاش خسته شدم دیگه 😔😭