همش شبا فکرا منفی میکردم دیدم جز بدبختی و جذب بدبختی سودی برام نداره دل و دماغ هیچ کاری نداشتم حرف نمیزدم با کسی تا میخاسم کاری شروع کنم پشیمون میشدم خودم خسته شدم دیگ انشستم فکر کردم دیدم ب هیج جا نمیرسم اینطوری ک نگا همسن و سالام کردم ی تکونی ب خودم دادم