نشستم رو چستر جهازم.. ک تازه برای خونه عشقمون خریدی... درحالیکه انگشتای پام قالی نفیس نومونو نوازش میکنه.... چشامو بالاتر میارمو میسپارم دست تلألؤ عشق دکوراسیون و جهازم....لبخندم این روزها از همه بیشتر به صورتم نقش بسته.... خداوند مارو اونقدر غرق در خوشبختی کرده که صفحات دفتر خاطراتم پر شده از عِطر روح نواز تو... جسم تو... روح تو... بوی تو... چشمان تو... قلب تو... لبهای تو... عشق تو... و صدای نفس های مردونه ت.... وقتی شبها قلبمهای بیقرارمون از روی قفسه ی سینه مون همو بوسه میزنن... و هُرم نفسهای تو کنار گردنم.. وقتی جواب بیقراریهایم را با جانم های بم و تبدارت بر پیکره ی ظریف زنانه م.. میدمی.... آری که عشق هیچ وقت تکرار نمیشود...
نفسی تازه میکنم... عروسی نزدیکه... فکر اینکه قراره تو اون لباس منو ببینی....لباسی که دستمال و کرواتتو باهاش ست کردی... هوش از سرم میپرونه.... نمیدونی چه دلی ازم میبری با این توجه هات...
عاشقتم عزیزم.. 😭🥺🥺🥺🙊🙊