من تجربه کردم و آرامش مطلق نیست عزیزم،تازه هزار تا فکر و خیال میاد تو ذهنت،با اینکه من راحت بودم و دغدغه مالی در کشور مقصد نداشتم اما بازم سوال و فکر میاد تو سرت، از طرفی هم جدایی از خانواده خیلی سخته. من الان دلم لک زده برای خونه پدری و مادرم ،از غم ندیدن مادرم هرروز غصه میخورم.اینجا با یه بچه کوچیک دست تنها سخته هرچند همسرم خیلی کمک حالمه،هیچ جا روزهای آفتابی و غروب زیباو شب های پرستاره وطن نمیشه بخصوص برای من که اصلا نمیتونم خودمم با آب و هوای اینجا وقف بدم با اینکه چندسال گذشته،
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.