درسته سنتی بود ولی اجباری در کار نبود . خودش خواست دیگه !
نمیفهمم دوسم نداشت چرا ازدواج کرد باهام !!
یک سال و خورده ایه که ازدواج کردیم یک بار نشد بهم محبت کنه . البته مواقع خاص موقعی ک رابطه بخواد اره ، ولی من حالم از این مدل محبت بهم میخوره
نیاز عاطفیم رو زمان مجردیم سرکوب کردم که اولین مرد زندگیم شوهرم باشه
الانم باز مجبورم سرکوب کنم چون محبتی در کار نیس !!
من ظاهر خوبی دارم ولی حتی یکبارم ازم تعریف نکرد
نگفت خوشگلی
تا قبل ازدواج کلیییی خواستگار داشتم و همه میگفتن خیلی خوشگلی واسه همین اعتماد به نفسم عالی بود
الان یک ساله که خودمو زشت ترین موجود دنیا میبینم
حاام از خودم داره بهم میخوره که انقد باید وابسته یه تعریف از طرف این اقا باشم
اول فک میکردم شاید بلد نیس
ولی بعد دیدم خیلی هم بلده و مدام قوربون صدقه مامانش و خواهر زاده اش میره
مامانش اصلا قشنگ نیست اصلاااا
ولی شوهرم داشت عکسای مامانش رو تو عقد دختر برادرش نگاه میکرد
میگفت مامانم یه پا عروسه
از خود عروسم قشنگ تره
جذابه فلانه
من کپ کرده بودم ☹️😭
کسی رو ندارم درددل کنم ببخشید مجبورم اینجاخودمو خالی کنم