مگ من تو رابطشونم ک بدونم شاید یا شایدم ن، ولی شکاکی خودم تو رابطه هایی ک داشتم مثال میزنم یا با کسی ک آدم هست باید اعتماد کامل داشت یا بخوای شکاک باشی بگی نه الان از پیشم رفت کجا یا اگه تو خیابون کسی... رابطه اینجور بدرد هیچ نمیخوره به نظرم نباشه بهتره ذهنه آدم آروم تره، در مورد اون پسره هم شاید واقعا دوسش داشته باشه شاید بزور باشه و فقط بخواد نگهش داره ک کسی نگه یارو رل نداره شاید در کنار اون با چند نفر دیگه. هم باشه و 100 ها شاید دیگه
درسته ذهنم و مشغول کردین من همین دختره ام ک میگم...نه با کسی نیست اینو میدونم...کاش هیچ وقت داخل رابطه ای نمیرفتم بخدا ذهنم اروم بودا اصلا بی دغدغه بی هیچی الکی خودمو انداختم تو دام دلبستگی انشالله همش ختم به خیر شه
...از شما معلومه زود دلبسته طرف میشین انشالله هرچی صلاحتونه پیش بیاد
من ی دخترم و هیچ وقت نمیتونم عشقی ک حاضر بودم جونم براش بدم فراموش کنم شاید بهش بگم نمیخوامش شاید بگم تموم شد ولی من ته دلم دوسش دارم
حالا چرا میگم نمیخوامت میگم تمومه؟ چون میبینم احترام به احساسم نذاش
ببین کجا اشتباه رفتی ک اینجوری میگه
دقیقل همین احساسو اونم داره درسته حرفت
من کسی بودم اون الان حالش بده بخاطر کارام یا حرفام اما واقعا چرا بعد از این همه اتفاقات بعد این همه خاطره های که حاضر شد از جون خودش بگذره تا بتونه این خاطرات و این اتفاقات رو بسازیم الان با خیال راحت بره واقعا دوست دارم بازیش گرفتی یا مشکلی برات شده که اینجوری کرد
رفتارام خوب بودن بخاطرش که بهم گفت میخوام تو هم بیای با من اصفهان که اونجا همو ببینیم من رفتم و بهش قول دادم که میام و اومدم ولی اون اونجا معلوم نیست چش شد یهو بهم میگه میترسم خانوادم یا کسی بفهمه هم برای تو و هم برای من بد بشه گذاشت رفت واقعا چرا به چنین فکری فکر کرده نمبدونم
ما میدونستیم که رسیدن به هم غیر ممکنه ولی کاری کردیم که ممکنش کردیم تا جایی ادامه دادیم این داستان و که خانوادش از من میترسن چون کل خانوادم با خانوادش دشمنی شدید دارند و ما به هم قول دادیم که این موضوع هیچ وقت نباید جلوی مارو بگیر اون به قول عمل کرد و تمام تلاششو کرد و منم همینطور اما الان چی شد رو من نمیدونم میگم شاید کسی داره اونو وسوسه می‌کنه که منو درو بندازه مثل مادرش یا خواهرش یا دوستاش کسی اون اصلا هیچ پسری باهاش نمیتونه بسازه چون دختریه که من عوضش کردم و از همون بچگی که توی بغلم بود الآنم توی بغلم هست و کسی نمیتونه من باشم براش
من میتونم یه کارایی کنم که خودش به اجبار بهم پی بده چند بار هم این کارم جواب داد اما اون واقعا نیاز به یه معجزه داره که بتونه باور کنه منو می‌تونه داشته باشه
هیچ کس از خانوادم حاضر نیستن در این موضوع با کسی حرفی یا بازش کنن من هم برای خانوادش ازرائیل شدم ازم میترسن بهش حق دادم چون اون بخاطر من چند ماه بدون گوشی موند از خونه بیرون نمی‌رفت و حتی نمی‌گذاشتند بیاد آبادان خونه فامیلاشون ولی خب چرا بعد این همه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
