بچه ها من سوم میخوندم صحبت میکرد یکی از همکلاسیا گفت بله خانوم منم خدا از اسمون تو برج میلاد انداخت 😒😒😒😒😒😒😒😒😒مامانش تو بیمارستان میلاد زایمان کرده بود از اون موقع همه ی بچه ها به اون خدمت میکردن که مثلا این ملکست 😒😒😒😒😒😒😒😒تنها خاطره ای از مدرسه که یادم نمیره