امشب شامه مورد علاقه شوهرم پختم بعدگفتم بیا واسه شام گفت تامیام آماده باشه گفتم باش شام درست کردم خودموخوشکل کردم میزو چیدم بعدکه اومد همش دوستاش زنگ زدن بعدش بچه هام دعواشون شوداعصابش بهم ریخت اومدیم سرسفره بعدپسرم فقط بال مرغمیخوره اونو برداشت گفتم توکه همه جای مرغو میخوری این واسه بچه باشه اقامثل بچه ها قهرکرد برنج خالی خورد پاشد رفت ازاولشم زورکی اومد پاشد رفت بریدم شب و وزش توقهوخونست منم پیام دادم گفتم گمشو پیش دوستات وهزارتاچیزدیگه بارش کردم همش دوهفته بود باهش خوب بودم احترام میذاشتم اما اون که نمیفهمه کسی روهم ندارم وگرنه ول میکردمومیرفتم