یه جاری دارم شوهرش دکتره.
من شوهرم قبلا دستیارش بود الان نمیره حقوقش رو کم میداد ورفته نقاش ساختمونه خلاصه در حد برادرشوهرم نیستیم.
خانومش رو پروفایلش میزاره ومن شرحاسد اذاحسد شاید چون ندارم فک میکنه چشمش میزنم
من ک اصلا با خونواده شوهرم قطع ارتباطم همشون باحرف چنان دل میشکنن ک الان دوماهه نرفتم خونشون باخواهرشوهرمم که دعوام شد اومد خونمون گفت شوهرم میگه زن برادرت خرابه و خلاصه جنگم شد بماند که شوهرم اصلا براش مهم نبود.جاری دیگریمم پریشب همه رو مهمون کرد بجز من .من که باهاش مشکلی نداشتم لابد بخاطر خواهرسوهرم دعوتم نکرد.بخدا افتادم گیر یه مشت ادم به ظاهر مومن بیخدا