از صبح ساعت ۶ کلی بهم حرف بد زد
بهش گفتم من کلاس دارم بیا با گوشی کارهای رو بکن بعد این قدر زخم زبون نزد و قیافه گرفت
بعد وسط کلاس هی خواهرش زنگ زد من رد تماس زدم رفتم ب مامانم گفتم این هی زنگ میزنه دوباره شروع کرد
خیلی دلم گرفته مگه من چیکارش کردم که با من اینجور میکنه واقعا چیکار کردم خیلی دلم گرفته
دیروز پسر خاله هام اومدن براشون شیرینی و چایی آورده برا من لیوان نیاورد باهاشون حرف میزنه اما با من نه
خیلی حالم بده همش باد کارهای گذشتش با من میافتم خیلی حالم بد میشه میخوام ازدواج کنم فقط اینو نبینم