وقتی نامزد بودم خیلی با شوهرم روال بودن خیلی بهم کمک میکردن منم حس میکردم خیلی دلسوزمونع و حتی بعش داداش میگفتم خلاصه یبار اومد منو شوهرمو ببره خونشون شام چون ما وسیله نداشتیم اول اومد دنبال من بعد شوهرم قبل اینکه برسیم پیش شوعرم گف ک با زنم قهرمو فلان منم نصحیت کردم ک بره منت کشی خلاصه برگشتنی شوهرمو گذاشت محل کارش چون شبا اونجا میخابید و منو برد بزارع خونمون بعد مسیرو طولانی کرد🤦🏻♀️کلی حرف زد و من هیچی نگفتم قشنگ یادمه وقتی پیاده شدم عرق کرده بودم از خجالت فرداش دیدم برام ۵۰تومن شارژ فرستاده و تو اینسا پی داده زنداداش چیزی نیاز داشی بگو و منم خشکوخالی گفتم شوهرم برام میخره نیازی نبود و گف میخاسم بهت دس بدمولی روم نشد بعد من همش سرد ج میدادم دیدم چتو تموم نمیکنه و ب شوهرم گفتم