من مادرشوهر سابقم مادر پیر و عاجزش رو انداخته بود خونه زنداداشش....
زنداداشه بش میرسید
سالی یبار میاوردش چن روز نگه نیداشت بعد دوباره میبرد مینداختدش خونه رنداداشش....
مادرشوهرم ۱۳ سالی از زنداداشش بزرگتر بود اما سال و سرحال و شاداب....
زنداداشه بیچاره عین پیرزنا هیچ نایی براش نمونده بود....
اون مادره هم خدا بیامرز خیای پیر و ناتوان بود اما خدا بیامرز عجییب زبان گزنده ای داشت و عجیییب نمک نشناس بود