خواهرشوهرم ۴۰سالشه و زبونش تلخه هرچی دهنش بیادمیگه چ شوخی چ جدی.....وقتی شوهرم پیشم نباشه حرفای بدمیگه بهم..مثلا ی نمونش اونروزگفت چرا لباس عروس و ارایشگاهتو گرون انتخاب کردی و فلان ی کلمه هم نگفتم و ناراحت شدم بعدش شوهرم منودید فهمید ی چیزی شده اونقد جون مامانمو قسم داد تا بهش گفتم این همسرم خیلی عصبی شد پاشد بره باهاش دعوا کنه اخ خیلی ازین حرفا میزنع خواهرش همش ناراحتم میکنه و هربار ن خودم جوابشودادم ن گذاشتم شوهرم چیزی بگه بهش..همسرمم میگه باید جلوشو بگیرم دیگ ازحدگذشته..شب بازم خیلی ناراحتم کرد..باهمسرم سر ی چیزی بحثشون شد ورفت اتاق بعد خواهرش بامن دعوا کرد درحالیکه من مقصر نبودم و حرصشوسرمن خالی کرد.اخرشب شوهرم فهمید ی چیزایی گفته بهم پاشد بره دعوا نذاشتم با التماس و گریه...اخ مادرشوهرم گفته هرچی شه ب شوهرت نگو کدعوا نشه خب منم صبری دارم دیگ ن خودم میتونم جوابشو بدم ن میذارم شوهرم بگه...بگین چیکارکنم..فقط نگین شوهرت چرا اینجوریه و فلان..شوهرم خیلیم عالیه درمقابل نمیذاره منم ب خانوادش بی احترامی کنم اما میبینه واقعا عروس خوبیم واس همون همیشه پشتمه...