سر صبحی یادم اومد،ریختم بهم😭مخصوصا ک دوروبریام هی مزدوج میشن
اگه نمیزنیدم هنوز ذهنم درگیر پسره ست،همون ک دوماهه همو دیدیم و شماره گرفت از معرف و زنگ نزده،همون ک گفتم معرف میگه( :هی بهم زنگ و پیام داده ک والا بلد نیستم چی بگم و ... میام خونتون و پیش خانمت ک یچیزایی بهم یاد بدین بعد یهو معرف کرونا گرفت ،دووووهفته حالش بد بود و نیومد سرکار،وقتیم اومد از پسره گفت ک بخدا پیگیر بوده ولی خب بلد نیست شرم میکنه سختشه باید بشینم بهش حتی اس ام اسو بنویسم ک بفرسته برات برا شروع اشنایی،وگرنه پسر پاکیه و خیلی سادست و ...ولی الانم ک من خوبم تا۲/۳روز دیگه حتما تماس میگیره باهات،و میدونستم نابلده ولی ن تا این حد و )
چرا سر نمیگیره این اشنایی،میترسمم اصرار کنم ب خدا و مصلحت نباشه،ولی خب ی اشناییه ک قرار نیست حتما عقد هم شیم
الان از۲/۳روز شد ی هفته و خبری نیست البته نیدونمم معرف سرش خییلییی شلوغه و تقصبر اونم هست
یعنی پسره نابلد ک باید یکی دستشو بگیره واین طرفم ی معرف بیخیال ک ن ولی یکم اره ک سرش شلوغه و الویتش طبیعطا کارهای خودشه