آشنایی من و همسرم سنتی بود.من به شدت عاشق رفتار و شخصیت همسرم شده بودم.اما در دوجلسه آشنایی از شدت علاقه سوتی های خفنی داده بودم که شوهرم فکر کرده بود من چون ازش خوشم نیومده این کارها رو کردم که خودش بذاره بره.
دو روز از جلسه دوم خواستگاری گذشت و اونها زنگ نزدن.داشتم داغون میشدم.زنگ زدم به خواهرشوهرم و مطالبی که لازم بود بگم و موقع آشنایی کامل به شوهرم نگفته بودم به اون گفتم.
من دختری به شدت مغرور بودم که هیچ پسری رو تحویل نمیگرفتم.اما برای شوهرم این غرور رو کنار گذاشتم و بهترین تصمیم زندگیم بود.
امیدوارم شماهم مثل من بعد سالها زندگی به تصمیمت افتخار کنی و این کارت بهترین تصمیم زندگیت باشه و خوشبخت بشی