دو سال ارشد تموم شد ....و در این بین پسرخالم از دختر داییم خواسگاری کرد و جواب رد شنید و منم دیگه بهش فکر نکردم بعدها فهمیدم وقتی به خانوادش گفته منو میخاد خالم از طریق یه نفر دیگه به مامانم گفته طوری که مامانم رد کنه و نقشش هم گرفت و به مامانم برمیخوره که چه وضع خواستگاریه و بعد خالم دائم میرفت خونه داییم تا پسرشو قورباغه پز کنه و مهر دخترداییم ب دلش بیوفته و همینم شد ولی دختر داییم قبول نکرد