مثلا مادر شوهرم هی میگفت پاداش بازنشیتگی مامانتو کی میدن
روزی ۱۰۰ بار میپزسید
هی میگفت چقدشو میخوان بدن به شما
یا گاهی میگفت بابات نمیخواد خونه بخره براتون
ید هی تیکه میندازه اگه من سر کار بودم نصف حقوقمو میدادم شما
منظورش به مامانمه که سر کاره
یعنی میخواد بگه که من یاد بگیرم
خواهر شوهرم مثلا خودش خون باباشو تو شیشه کرده بعد شنید باباش میخواد مبلغی بده به ما زنگ زده میگه چی میخواید از جون بابا ادم باید رو پا خودش وایسه البته به شوهرم زنگ زد
یا واسه عروسی ما هیچ کاری نکردن به ولله
بعد برادر مجرده میخواست زن بگیره
تو جمع بر گشت گفت اولی موقع عروسی یه گوهی داد به خوردنمون دیگه تو بزار بری سر کار بعد زن بگیر
منظورش این بود که شوعرم بیکار بوده و باباش دلش میخولسته کمک کنه
هرچند بجان عزیزم نزاشت کمکی بکنه
اتفاقادرطی زمانم ماهای که ساکتیم بازم بایم منم عین توعم‌جاریام دعواهاشونو میکنن گلایه هارو‌میکنن یمدت بد میشن باهم منو سفت میچسبن که تورو بیشتر دوس داریم بعد دوباره باهم آشتی میشن منو تنها میزارن بدیهای اونام به چشمشون نمیاد بازمن عیچی نمیگم تایمدت میگذره باز همون اش وهمون کاسه آدم بی خاشیه جذابیتی نداره براشون
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
خب من که از اول نمیشناختمش میخواستم رفتار درستو انجام بدم
میخواستم واقعا مثل خانواده خودم باشن
هرچند بخدا واسه خانواده خودم هیچدقت هدیه و سوغات نگرفتم ولی واسه اون گرفتم
بخدا تو مسافرتا هیچی برا خودم نمیگرفتم ولی کادو اون سر جاش بود
ولی دیگه نمیکنم
ممنون از دعات عزیزم
دیگه نمیگیرم
اوایل نمیشناختمش
شوهرم هی میگفت نگیر گوش نمیکردم
میگفتم مگه میشه آبجیه باید بگیرم و...
بعدا که گلایه کردم گفت منکه گفتم نگیر
گفتم من خواستم رفتار انسانی انجام بدم تو نگفتی که بی چشم و روئه و بد ذاته
بر گشت گفت خب روم نشده بگم شخصیتش چطوره فقط،خولستم متقاعدت کنم نگیری
مادر شوهرت گفت بگو چطور؟مگه قراره به ما بدن؟الان انقدر پدر و مادرها گرفتار شدن نمیتونن کمک کنن ما که انتظاری نداریم نه از اینطرفی ها نه از اون طرفی ها....هرچند که بنده خدا ها همیشه کمک کردن با اینکه وظیفه ای ندارن ولی لطف کردن.....
سر کار رو گفت بگو مامان فکر میکنی بخدا سر کار هم میرفتی جلو جلو برا حقوقت نقشه می کشیدی بازم چیزی به ما نمی رسید......
چند بار اساسی حال گیری کن....منکه طاقت ندارم باید بگم ....چند بار جواب بدی دستت میاد ....دیگه نمی تونی ندی.....از چی می ترسی حمایتی که ندارن بخوان قطع ارتباط کنن هم به درک....فقط بی احترامی نکن مادرها....همینطوری جواب ساده بده
کارایی که گفتی من تا حالا بر عکسشو انجام دادم
وای لجم میگیره از خودم
با بابام اینا میرفتیم سفر خب طبیعتا اونا همراهم بودن و سوغات نمیگرفتم براشون
ولی برا مادر شوهر پدر شوهر خواهر شوهر من جدا مادرم جدا سوغات میبردیم
بعد واسه خودم چیزی میدیدم نمیخریدم که پولش بمونه واسه سوغاتیاشون واااای خدا
بعد خواهر شوهرتم گفت در جا می گفتی اووووو حالا شانس آوردین مث من گیرتان اومده اونم از رو شانس و اقبالتون بوده حالا برو بگرد ببینم اصلا مث من گیر میاری.....
زیادی هم قد قد کرد می گفتی مث اینکه گه زیاد تو زندگیت خوردیا طعمش زیر دندونته....والا بخدا چقدر بی تربیت
نه منظورم جواب اولیه بود......حرصم درومد گفتم زیاد بی تربیتی کرد اینو بگو.....شما مث اوایل منی....منم انقدر توهین شنیدم و به روم نیاوردم اینطوری شدم....الان اصلا جرات ندارن حرف بزنن خودم متوجه میشم میترسن یه چی بگن ضایعشون کنم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
14 ثانیه پیش
14 ثانیه پیش
14 ثانیه پیش
داغ ترین های تاپیک های امروز
