یه خلاصه زندگیمومیگم براتون اگه وقت کنیدبخونیددست بوستونم❤️لطفاب عنوان ی خواهر ی مادرراهنماییم کنین هیچکسوندارم خیلی تنهام💔😔
الان ۱۹سالمه تو۱۵سالگی کلاس هشتم ازدواج کردم.یه دخترخاااام وبی تجربه ونادان.تویه خانواده فقیروخیلی باطرزفکرروستایی وقدیمی بزرگ شدم.مامانم اصلاسیاست نداره خونش همیشه کثیف بین فامیل اصلاعزت احترام نداره بابامم ی ادم بیفکروهیچکدوم اعتبارتوفامیل ندارن.با۲۴سال زندگی ن خونه دارن ن ماشین ن پس انداز.رفتاربابچه صفرخیلیاش تقصیرمامانه اصلاچیزی بلدنیست الان خواهربرادرام باسن کم همه عصبی وافسردن داداش بزرگم بیکارهیچ پشتی نداره افسردس..خلاصه این ازخانوادم.....
شوهرم ک اومدخاستگاری ۲۳ساله بودوسربازومن مثله قدیمابدون توجه ک کیه چیه چیکارس جواب بله دادم ک فقط ازون خانواده بیام بیرون اصلانمیدونستم شوهروخانواده شوهرچیه....۱۵سالم بودولی خیلی چشم وگوش بسته توخانواده هیچی یادنگرفته بودم هیچی.....
خانواده شوهرمم ازلحاظ مالی هم سطحیم حالااونافکرشون بازتروبهتره ومادرشوهرم خیلی زن زرنگ وباسیاست ومیشه گفت خوبیه.بچه های نسبتاباادب وشادیم تربیت کرده..جمعیتشونم بیشترازخانمواده منه.خیلی فضای خانوادگیشون شادتروبروزترازخانواده منه...
خلاصه ازدواج کردیم ومثل قدیمیا...هیچ چی بلدنبودم هیچی ...قلبم دردمیگیره یاداون روزا میفتم💔😔
اولاش خیلی خانواده شوهرم دوسم داشتن خیلی.اماشایدباورتون نشه باشوهرم اصلاصحبت نمیکردم تایه چندماهیی.چون بلدنبودم شوهرچیه بایدچیکارکنم.مامانمم دریغ ازیه کلمه یاددان چیزی بمن.....
ینی اوایل بیشترباخانوادش بودم تاخودش اصلاچیزی ازون موقع هایادم نیس ولی مثل ی بچه بودم ک اینا ب فرزندخواندگی(خاندگی)گرفته بودن.کم کم گذشت ومن بزرگترشدم توخانواده اونارشدکردم وی چیزایی یادگرفتم وتواینسا وفضامجازی رفتم چندتاچیزی خوندم وبزرگترشدم اطلاعاتم بیشترشدفهمیدم خانواده شوهر چیه وکیه..اونام دیگ من براشون تازگی نداشتم ورفتاری ک جذبشون کنه نداشتم.کم کم روابط سردشداین وسطاازون بحثای همیشگی باخواهرشوهرداشتیم واینام فاصله انداخت تا همین چندماه پیش ک سریه موضوعی مربوط ب شوهرم بحث شدومنم جوابشونودادم قطع ارتباط کردم دیگ خونشون نرفتم.....روزوشبم باشوهرم دعواس هیچی ندارم توزندگی ن خونه ن ماشین هیچی ن درامدفقط ۱۰۰سکه مهریه....دیشب ک باشوهرم بحثم شدرفتم دروقفل کردم گف بیابروجای دیگ خودتوبکش اینجانکشی چیزی ب گردن من نباشه.....دیگ دوسم نداره هیچکس💔😔شوهری ک قبلادوسم داشت گریه میکردم اون ازمن ناراحت تربود.ولی انقدغرزدم هیچی بلدنبودم ک اخرای زندگیمه....
خیلی خلاصه گفتم خیییلی ..فقط بدونین من ی ادمیم ک مغرورم جواب میدم ومنم منم کردم جلوشون بااینک هیچی ندارم😔ولی همه میگن غیافه وقدو...ازشوهرم وخانوادش سرتره...ولی شوهرم فقط اخلاق براش مهمه اصلاغیافه مهم نیست اصلاااا
اماچه فایده خانواده درست واخلاق درست و پول وهیچی ندارم....
بنظرتون چیکارکنم میشه چیزی رودرست کردروراست بگین؟؟؟؟
شوهرمم ی ادم منطقی ودرست کاریه فط خیللیییی سرسنگینه وزیادشادنیس ودرونگراهستش
تازگیام تودبیری قبول شده....خاک توسرم اگ من ادم بودم خیلی زندگی عالی میتونستم درست کنم....
چ غلطی کنم حالا...انقدگریه کردم چشام داره کورمیشه......
لطفاراهنمایی کنین اجرتون باامام حسین💔😔