وای قلبم داره از جا کنده میشه مامان با خالم رفتن سبزی بخرن دوباره تو این ویلای لعنتی تنها موندم الان داشتم رمان دلواپس تو ام میخوندم یهو یه سایه از کنارم رد شد منم چون سرم گرم رمان بود خیلی اهمیت ندادم یهو یه صدای زنونه خفیف گفت:پیدام کن یعنی دارم سکته میکنم چسبیدم به مبل از ترسم صدا گوشیم رو هم قطع کردم صدایی در نیاد مدام صدای قدم زدن از طبقه بالا میاد با پچ پچ های نامفهوم خیلی میترسم باید چی کار کنم؟؟؟اونا نیم ساعتی میشه رفتن