یه پسریه سنش هم کم نیست بگم بچه است...من یه غلطی کردم دو سال پیش دیدم تو مهمونی این بدبخت تنهاست کنارش نشستم باهاش راجب اهنگ و موزیک حرف زدم ...اون موقع که کلا به هوای داداشم میومد خونمون مامانم عاشقش شده بود اخه به مامانم کمک میکرد😑خودشیرین وقتی مامانم به من میگف ظرف بشور این میگفت خاله من میشورم😐اقا این به هوای داداشم میومد ولی با من کلش بازی میکرد تازه پز میداد بهم😐این خوب بود اوایل مثل یه دوست کم کم عوض شد کرم میریخت بیشعور بازی در میاورد از عمد مثلا سه شب زنگ میزد من به مامانم گفتم گفت میخواد شوخی کنه😐💔خیلی بد ادمو میترسوند کم کم شوخی هاش از رو من وسعت پیدا کرد رو بقیه...مثلا شماره منو جای شماره خودش میداد به دوستاش..😶ارتباطمو قطع کردم همون موقع چون داشت اسیب اجتماعی میزد بهم
الان ادامشو میگم😬😬😬😬با اینکه خانوادمون کم و بیش رفت و امد داشتن من دو سال دیقا دو سال گفتم با خودم اقا من که با این صمیمی نیستم بزار کلا نبینمش و ندیدمش زنگ و اینا میزد ولی خب جواب نمیدادم حدودا هفت ماه پیش از دوستم شنیدم که به دوستم گفته بوده فقط بگین فلانی«منظورش منم»کجاست😐😐