الان عمیقا درک میکنم که میگن افسردگی بدترین بیماری دنیاست راسته ...
شدم یِ آدم بیچاره، هیچ جوره حالم خوش نیست ،هیچ راهی ندارم
پرم از حرص و جوش و فکر و خیال و خودخوری و خشم و غضب و تنفر ...آتیش انگار افتاده به جونم ،هر کاری میکنم نمیتونم به خودم کنترل داشته باشم و حتی ذره ای حالمو عوض کنم ولی حق من این نبود تو زندگی که همچین اول صبحی از شدت حال بد و بیچارگی و درد وفکر و خیال بیدار باشم ...
دیگه تحمل ندارم ،خیلی حالم بدِ و خسته تنها کورسویِ امیدم خدائه اما راحتم نمیکنه ،به دادم نمیرسه که از این فشاری که بابت یِ اتفاق پیش روئه خلاص شم و بفهمم اتفاق نمیفته ،به زور هم نمیشه که از خدا بخوای بشه ،بخوای م نمیشه وقتی خدا نخواد و من بی هیچ چاره ای م واقعا... هیچ کاری از دست م بر نمیاد و داغون میشم و تحلیل میرم ...ای خداااا
دنیات به این بزرگی ،چرا انقد عرصه برمن تنگ شده