خیلی خیلی بهم توجه میکرد و دوسم داشت
فقط زیادی گیر میداد و حساس بود
ی خرده هم بدگویی منو شنیده بود و بهم شک داشت
یکسال باهم بودیم
هیچ پول و شغل و خونه و ماشینی نداره
یه خواستگار خیلی پولدار برام اومد
بهش نگفتم اما ازون روز دیگ باهاش سرد شدم
خیلی گریه میکرد میگف چته گفتم درگیر مشکلاتمم
بعدشم کات کردیم خودش گف دیگ مزاحمت نمیشم
عکسشو تو پیج دوستش دیدم براش تولد گرغته بودن انقد دپرس بود
دلم براش تنگ شده💔
میترسمم برگردم بهش باز مجبور شم کات کنم بدتر شه
شما بودین چیکار میکردین