من و شوهرم بچه خیلی دوست داریم، یه پسر ۶ ساله دارم،وضع مالیمون هم خوبه در حد خودمون داریم، بعد پسرم دو تا بارداری پوچ، و این هفته هم یه بارداری شیمیایی، کلا داغون شدم از نظر روحی، دلم برای پسرم میسوزه روزی نیست که از آبجی و داداش حرف نزنه با اینکه من و باباش اصلا حرفی در این مورد نمی زنیم، شوهرمم با اینکه بچه دوست داره ولی میگه اگه قراره این همه اذیت بشی نمی خوایم، سنمون هم داره میره بالا و فرصت زیادی نداریم، شما بودید چیکار می کردین؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یه مدت بی خیال باش وحتی با خودت اتمام حجت کن که خوب من تلاشمو کردم ونشد 'فکرتو مشغول کاری چیزی کن 'استرس خودش علت عمده ای کی تونه باشه 'یه استراحت بکن 'خدا بخواد می بینی حامله ام شدی