پراسترس میشم
حتی اگه خواهرم باشه
دوست ندارم کسی بیاد یا من برم خونه کسی
میترسم چیزی بگن ناراحت بشم
آخه بعدا توتنهایی هزاربار حرفاشونو تکرارمیکنم و غصه میخورم
مثلا چی بچت لاغر شده
یا چرا دخترت اینقدر کم رو و خجالتی باراوردی هنش بهت چسبیده و...
خستم
مادرشوهرم گفته هفته دیگه میاد شهرمون که بره دکتر
میاد خونه ما
ازالان حالم بده
امروز تا مرز جنون رفتم کلا افسرده شدم
خدایا
من😁
اصلااا مهمون دوس ندارم
چیه فقط خستگی و زحمته😁😁😁
من
وای منمممممم
من برعکس عاااشق مهمونم
سحت نگیر همون موقع جواب بده
من
انگارسنگ ازآسمون میفته روسرم
واسه اینکه دهن بینی،یه گوشت درباشه یکیش دروازه،بیخیال
من اگ خونم تمیز باشه ۲۴ساعت مهمون داشته باشم مهم نیس ولی وقتی خونم تمیز نیس حتی خانواده خودمم دوس ندارم بیان
😐😐😐طبیعی نیست حرفات
بیشتر تو جمع ها باش حتی شده خیلی عذاب بکشی
خونه ما که معروف است ب هتل همیشه مهمان داریم هم زحمت دارهم هم سرحاله ادم بگو بخندت ب راه است
وا من مهمون بخواد بیاد خیلی خوشحال میشم مهمونی برم که خیلی خوشحالتر میشم
بی خیال باش حرفای دیگران ب چپتم نباشع
و من
نهایت سالی دوبار بتکنم‌تحمل کنم. وقتی میان بهترین پذیرایی رو میکنم ولب کلا خیلی سختمه.
سر کارم‌که میرم بیشتر دوست دارم رو کارم‌متمرکز باشم
من مامانم همینطوره نه دوست داره کسی بره یا کسی بیاد
راستی چون مهمون های ما مهمون با خودشون میارن😐😐
