هروقت شوهرم مریضی چیزی بشه اینا میرن رومخم هی زنگ پشت زنگ ازخواهر و برادر بگیرتا مادر
اینکاروکن اینوبده بهش فلان کن
حالاشوهرم امروز یکم بدحال بود یخورده ابریزش بینی وسرفه داشته یعنی خفیف بوده اونقدرا حالش بدنبود یکم خودش پیاز داغشو بیشتر میکنه خلاصه منم سوپ واسش گذاشتم ک از بخت بدم درگیر پسر و کارای خونم شد ک یکمی آبش گرفته شد یعنی مثلا غلیظ شد من یکمی آب اضافه کردم و غلیظ وخوشمز شد خودشم هی میگف غلیظ میخوام غلیظ میخوام خلاصه درسته ایندفعه سوپم مثل هربار خوشمزه نبود ولی خداییش بدهم نبود از نظر من خیلیم خوشمزه بود خلاصه شوهرم اومد خورد گف اه این چیه مزه آب میده و نمیخورم نزار واسم این چ سوپیه درست کردی واینا
منم ک ضایع شدم و دیدم اینطور حالمو گرف بااینکه سوپمم خوب بود دراین حدی ک میگف نبود وخوشمزه بود
بهش گفتم اوکی هرطور راحتی نخور
اونم رف تخم مرغ درس کرد بعد اومدم واسش آویشن درست کنم گف درس نکن نمیخوام (منم چون هنوز ازش ناراحت بودم کم محلش کردم وگفتم باشه بازم هرطور راحتی)
و دیگه نرفتم سمتش چون خیلی بالحن بد ضایعم کرد سرشام
خلاصه خونوادشم هی پشت سرهم زنگ میزدن ورو مخم میرفتن والان مادرشوهرم زنگ زد ک بهش فلان شربت و بده به فرشاد ک گفتم نداریم و من دارو نمیزارم و همیشه میندازم با ی لحنی گف پ حتی این دارو تو یخچالت نداری گفتم اره مامان مگه داروخونه دارم اکثر داروهارو میندازم
و میپرسید الان چطوره خوابید سرماخوردگیش شدیده فلانه بهمانه
هرچند خودشونم نزدیکن و فاصلمون باماشین ی ۱۰ دقیقس حااالادرسته کروناس والان نباید بیان ولی قبل کرونا هم اینطور بودن یکی نیس بگه خیلی نگران پسرتی واسش غذا درس کن بفرس دارو بخر بفرس