2733
2739
عنوان

خاطرات زایمان 2

| مشاهده متن کامل بحث + 2246663 بازدید | 7315 پست
دردها هر ده دقه یه ربع بسیار بسیار خفیف بود. تا ساعت 12 و نیم. هیچ کس که نمیومد با من حرف بزنه میگفتن خانوم مگه ما بیکاریم!! باورتون نمیشه بیشتر از درد تنهایی بهم فشار میاورد التماس میکردم بهشون که خانوم من خیلی پرحرفم تو رو خدا به قکی بگین بیاد پیشم حرف بزنم!! الان نیفهمم چقدر مسخره خرف زدم 😂😂منم گفتم برام قرانم رو اوردن هی سوره انشقاق خوندم.. من رو بگو میخواستم نماز بخونم؟ اذون که شد دردا قدری شدیدتر شد اونقدر که دیگه قید نماز رو زدم هر پنج دقه دو دقه شاید درد داشتم که نفسم بند میومد. پیشرفت چندانی هم نداشتم. معاینه لگن این رو میگفت.هی اب میخواستم خدا خیرش بده اسم دختره که مسئول من بود پروانه بود برام میاورد. ماسک رو دهنم بود بوی پلاستیک میداد ولی بود دیگه. هی برمیداشتم هی میذاشت. دیگه قران فقط نقش حمایتی داشت بغل میکردم وقت درد. نفسم بند میومد می دونستم باید خوب نفس بکشم تا بچه اکسیژن کم نیاره مثلا هم رعایت میکردم ولی یهو همه جمع شدن به دستگاهی که صدای قلب بچه ازش میومد نیگا کردن که صدای قلبش افت کرده. به من هیچی نمی گفتن انگار من بوقم! من هم فهمیدم و دیگه درست نفس کشیدم تند تند نباید نفس بکشی باید قشنگ ریه هات روپر کنی و خالی کتی. از الان تمرین کنین. افرین! دیگه افت نکرد قربونش برم. تا یه کم نفسم بد میشد می شنیدم صدای قلبش ضعیف میشد سریع مثه ادم نفس می کشیدم درست میشد. ساعتای دو تقریبا طاقتم تموم شد. صدا میکردم خانوم میشه لطف کنی بیای. یکی بیاد لطفا! ادبم تواون شرایط تو حلق اسراییل! گفتم من کلاسای زایمان میومدم الان میخوام رو کمرم اب گرم یگیرم درد زیاده گفتن نمیشه چون کیسه ابت پاره شده. بیدار شد باز!
ربّنا هب لنا من ازواجنا و ذرّیاتنا قُرَّتَ اَعین، واجعلنا للمتقین اماما. خداجونم، همسر و بچه هامون رو نور چشممون قرار بده! آمین

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

خوشم میاد همش شما رو تو خماری میذارم الان دارم براش کلید تکون میدم اونم گریه میکنه!!
ربّنا هب لنا من ازواجنا و ذرّیاتنا قُرَّتَ اَعین، واجعلنا للمتقین اماما. خداجونم، همسر و بچه هامون رو نور چشممون قرار بده! آمین
2728
سلام دوستان عیدسعیدفطر رو به همگی تبریک میگم امیدوارم توی این ماه عزیز هممون توشه ی خوبی رو برای خودمون جمع کرده باشیم.
تمنا میکنم برای شفای برادرم دعا کنید خیلی دوسش دارم......5 صلوات هدیه به اقا عباس بن علی انشا.... همه مریضا شفا پیدا کنن.....امین
من خبیث اومدم 😂😂😂 خب جونم براتون بگه به جاهای حساس زایمان رسیده بودم! تا ساعت یک دردها یه کم شدید شد. و البته همون یه فینگر از اول باز بودم!! لجم گرفته بود چون با وجود کلاس بارداری رو اینا، نمی شده ایمن زایمان کنم همش باید درازمیکشیدم. تنهایی خر بود خیلی!!!! یهو اومدن یه بلاهایی سر سرمم آوردن و اینا، ساعتهای دو بود گفتن هشت سانت!!!! باز ساعت سه بود گفتن نه سانت! دیگه اینجا همون احساس دفع عززززییییز اومد والبته اون هم خیلی خر بود!! دیگه جون نداشتم خب، می گفت زور بزن! پر رو! بعد می گفت دستت رو خم نکن تکون نده ولی پاهات رو بکش تو شکمت ... زور برن! دیگه خلاصه گفتن اگه خوب زور بدی تا چهار میاد. من هم از خدام بود فقط در اون لحظه از دست اونا فرار کنم! درد داشتم باخودم می گفتم با سر بچه به این پایینی کجا میشه در رفت؟؟ پس زور زدیم و زدیم وزدیم و هی غلط کردیم و هی گفتیم او مای لرد! او مای گاد! او خسته شدم، و نفس عمیییق، زوووور به مقعد، بالای سرم کلی ادم جمع شده بود دیگه شرم و حیا صفر!!!تا این که همون خانومه که از صبح صداش رو میشنیدم گفته بودم بیاد بالا سرم گریه میکنم اومد. خانوم باحال اومد، الهی خیر عالم رو ببینه، بلند بهم می گفت آفرین یه زور دیگه، یکی دیگه، بلنننننند دعوام میکرد من هم هیجانی زووووور میزدم چند نفر اون پایینا رو سییخ می زدن درد خفن بود همه می گفتن چه پرمویه دخترش!! من زور میزدم خسته میشدم ول میکردم میگفتن نکن بچه داره اذیت میشه جاش خوب نیست. یکی هم شکمم رو کمی فشار می داد که بچه بیاد بیرون. وای چه لحظاتی بود توی سرم پر از صدا بود یهو دست میزدن پایین درد میگرفت. من هم دیدم بچه داره اذیت میشه سروع کردم زور های یه سره و درست البنه. آخه صدام رو مینداختم تو گلوم به گلوم فشار میاوردم عوض اون پایین! یه سره و در سکوت باید پی پی کنی خواهر!!! بعد یهو تموم شد! یه چیز داغ لزج سفیدکی گذاشتن روی سینه ام من هم شوووکه😨😨😨 اینه؟ تموم شد؟ هه!! تموم شده بود! بعد حالا اشکم درومد دیگه هی می خندیدم هی می گفتم ببینمش نمی ذاشتن . می گفتن الان تمیزش کنیم بعد نشونت می دیم، یه خانومه هم اومد بخیه زد، هی زد هی ز د هی زد! گفتم چند تا؟ گفت ما نمیشمریم! یه ربع زد. احساس می کردم سوزن میره و میاد وهی باخودم میگفتم چی باحاله!!!! خخخخ! برای اینکه خودم رو سفت نکنم و اذیت نشم بلند شروع کردم به خوندن یاسین و هرجی بلد بودم. هی خودم رو می کشیدم عقب میگفت نکن خانوم. من هم می گفتم ببخشید دست خودم نیست بهم بگین یادم باشه. آخراش درد اومد یه کم که صدام درومد گفتم داره درد میاد ها!گفت آره چون رو پوست رو دارم میزنم. تموم شد بخیه ها. دخترم رو نشونم دادن. حالا من چی می گم؟ با گریه و خنده، دخترم معذرت می خوام خوب زوور نزدم اذیتت کردم. ماما می خندید می گفت جرت داده! تو عذرخواهی می کنی! بعد گفتم چقدر تو زشتی مامان، شکل پیرزنایی!! حیف سوره های یوسف!!! کلی به ماما برخورد گفت به دخترمون نگو زشت! الان ناز شده ها اون جا پف داشت. هی می خندیدن بهم. حالا هی نازم رو می کشیدن قبلش هیچ خبری نبود. دیگه دخترم شروع کرده بود دستش رو ملچ مولوچ میخورد. شیرش هم دادم. به دست راستم سرم بود پرستار اومد گذاشتش زیر سینه چپم گذاشت دهنش با سرنگ تو دهنش اب میرخت بچه بفهمه خوردنی داره و شیر امد و او خورد... گریه میکردم میخواستم ببینمش نمیشد. هر کی میومد ذوق میکرد که چه مامان پرشوریم!! دو روز هم بیمارستان بستری بودم. به خاطر این که جیشم نمیومد الکی!! مثه خلا تو بخش همه فهمیده بودن من سوند به دست هی می رفتم و میومدم!! حالا صبح که کیسه آب پاره شده ، یه عالمه گل گاوزبون دم کردم با یه استکان گلاب و عسل سر کشیدم، ماست با کلی روغن زیتون و یه کم روغن بادوم شیرین و کمی کنجد و سیاهدانه هم خوردم. همون بود تا ساعت چهار. ولی شربت گلاب و زعفرون برده بودم نشد بخورم گفتن اگه می خوردی رحمت پاره می شده. این بود داستان زیبا و پر از درد و خاطره من! بهترین روز زندگی من.
ربّنا هب لنا من ازواجنا و ذرّیاتنا قُرَّتَ اَعین، واجعلنا للمتقین اماما. خداجونم، همسر و بچه هامون رو نور چشممون قرار بده! آمین
2740
به به مبارک باشه خبیث خوشحال (تقصیر خودته یه اسم کاربری گذاشتی که آدم نمی دونه چی بخونه ) خاطره ات خیلی بامزه بود. آفرین که خاطره ات رو یه جوری خوشحال تعریف کردی که اونایی که نزاییدن فکر میکنند زایمان کلی خنده داره
خداست تنها مالک آسمانها و زمین ، هر چه بخواهد می آفریند و به هر که بخواهد دختر و به هر که خواهد پسر عطا می کند . یا در یک رحم دو فرزند پسر و دختر قرار می دهد و هر که را خواهدعقیم می گرداند . که او دانا و تواناست.
گلینا جان
منم تازه داستانتو خوندم
خدا میدونه چقدر ناراحت شدم مخصوصا که همشهریمی و اسم بیمارستانا رو هم دیدم

گلینا جان تو پیج من و مامان بابا عکستون رو گذاشتی درسته؟
فکر کنم عکس خودتونه
اخه اسم بچه گلساست و اسم باباش که فقط یه عکسه کاوه گل دخترتم که رو عکس پروفایلته انگار همونه

بمیرم الهی برا دلت که چی کشیدی
عکستونو دیدم غصم دو برابر شد
خودت باش! نه تندیسی که دیگران میخواهند.وقتی قالب فکری دیگران می شوی ، زیبا می شوی به چشمشان. اما قبول کن تمام مجسمه ها شکستنی هستند
از تمام.کسانی که ابراز احساسات نمودین متشکرم! بچه ها من خیلی میترسیدم از زایمان واسه همین خیلی دعا کردم حالا گوش کنید به پشت پرده و دست غیبی!! هر روز دعای توسل زیارت عاشورا حدیث کسا دعای عهد می خوندم. چهل روز دعای توسل و عاشورا بخونید به نیت اسون شدن زایمان. دعای یستشیر برای بارداری خیلی خوبه بخونین هر روز. اگر هم دعا نمیخونین قران حتما بخونین. قران تاثیرش غیرقابل وصفه. من باورم نمیشد به یه ساعت یهو بشم هشت سانت بعد دو ساعت هم بچه دنیا بیاد باورم نمیشه هنوز. مامانم وقتی من رو بستری کردن کلی صدقه رد کرده انشقاق خونده و دو بار هفتاد حمد خونده!! اصلا مامانا مااااهن!
ربّنا هب لنا من ازواجنا و ذرّیاتنا قُرَّتَ اَعین، واجعلنا للمتقین اماما. خداجونم، همسر و بچه هامون رو نور چشممون قرار بده! آمین
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز