یک ساعت پیش بلند شدم شیشه شیر بچه رو پر کنم.شام رو با هم خوردیم مشترک ازبشقاب من هزار ماشاالله این روزها خوش خوراک شده من دو سه قاشق خورد بقیه رو دادم به بچه.الان که یخچال رو باز کردم شدید یهو دلم ضعف کرد.دو تا ازویفرهای بچه برداشتم با یه لیوان آب آوردم تو اطاق یکی رو نصفه خورده بودم احساس کردم شوهرم بیدار شد از ترس سریع قورت دادم.شیشه شیر رو برداشتم به بچه شیر بدم آوند تو اطاق دید یه دونه کیفر تو بشقاب هست با یه نصفه گاز زده چنان با لگد کوبید به سرم که شیشه شیر از دستم پرت شد بعد هزارتا فوش داد بهم که چرا خوراکی بچه رو خوردم .منم هیچی نگفتم اونقدر خجالت کشیدم اونقدر تحقیر شدم .که آرزوی مرگ میکنم.