من خودم کلاس 11 بودم
بعد قراربود به خاطر کلاس فوق العاده تا 3 بمونیم و قرار شد به خانواده هامون خبر بدیم
من رفتم زنگ بزنم کلی شلوغ بود تا زنگ کلاس خورد نوبتم شد مدرسمون دوتا تلفن داشت من تلفنو گرفتم شماره هم گرفتم یهو یکی از اون از خط گفت گوشی و بذار من دارم زنگ میزنم صداش شبیه دانش اموز بود منم گفتم نمیییذااارم تو بذار😡گفت میگم بهت قطع کن تو دلم گفتم عجب پروعیه بهش گفتم قطع نمیکنم تو قطع کن من الان باید برم گفت گفتممممممممم قطع کن گفتم دیگع خیلی روش زیاد شده گفتمش عجب رویی داریا چی فکر کردی😑😡😡😒😒😒
یهووووووووووو دیدم مدیر و معاون سراسیمه اومدن از دفتر بیرون ببینن این کدوم بیشعوریه که چشمشون به جمال من روشن شد😆(من تو راهرو بودم مدیر تو دفترش) تلفنو که دست مدیر دیدم سکته رو زدم 😑زبونم قفل شده بود بلند گفت قططططططعععععععع کنننننننن😠
خلاصه قطع کردم و اونم رفت منم یهو گریه کردم هی میخدیدیم و هی گریه میکردم وضعی بود😑😒