2733
2734

مــــَرد عاشق من... مـــــَردانگی.. به همین است... همین که نیــّت کردی... مـَردانه برایم جنگیدی... تا به هم برسیم.... چرا که عــشق مانند نماز است.. نیـــــــــّت که کردی... نباید به اطراف نگاه کنی.....

و من...سپاسگذارم... که عاشق مــَن شدی... که مرد عاشق.. دنیا را به هم می‌زند.. تا نبیند قطره اشکی از معشوق....

لبخندم از ته دل است... که در بالین هم هرروز به خواب می‌رویم... و در چشمان هم دیده می‌گشاییم...عشق تو.. مرا خجالت زده می‌کند... که اینقدر از خود می‌گذری.. تا خوشبختم کنی..و شرم چون ریسمانی از عشق..از وجودم شعله می‌زند...این عشق را در قصه ها و رمانها خوانده بودم...اما...در زندگانی خودمان...با چشمانم شیره اش را میچشم و هرروز زنده تر می‌شوم...خداوندا..شکر میگویم تو را...که داغ حجران بر قلبم نگذاردی...تا شب و روز در اوهام و خیال باطل...از عشقی واهی بگویم..شکر میکنم...که عشقم را آلوده به هوس نکردم...تا تو نیز..پرودگارا..خداوار...پشتمان باشی...و ما را به وصال هم برسانی...که تو..همان عشقی هستی...که شیره اش منو شوهرم را به هم پیوند داده...عاشقتم خدایا...و... 

عاشقتم مرد من.. محمدم.. رضای من.. محمدرضام.... ♥🙈🙊💋

شوهر من..محمدرضای من..محمدم..رضای من..کجا بروم وقتی سرزمین پهناور میان بازوانت را به اسمم زدی..کجا بنشینم وقتی سرم را به شانه هایت میفشاری....تا در حصار گیرند دستان تنومندت تن نحیف مرا..گوش به که بسپارم وقتی قلبت چنان مشت میکوبد بر سینه ات.. و فریاد می‌زند: عاشقتم♥💍🙊🙈.  که را ببینم وقتی هرجا را می‌نگرم،تورا میبینم... کدام عسل کامم را شیرین کند وقتی شهد عشق تو را مینوشم...کدام هیبت قلبم را بلرزاند وقتی رگ گردنت سایه انداخته بر زنانگی هایم...چه شیرین است وقتی کلید می‌اندازی..و شروع میشود تپش این قلب بیقرارم..رسوایم میکند وقتی شتابان به سوی آغوش بازت پرواز میکنم..و جایی میان قلب بیقرارت، عطر تن من با عطر عرق تن تو یکی میشود... و فرشتگان خداوند لبخند میزنند..عاشقتم..شوهرم...🙊🙈💋💍♥🌹🐣.
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687