پارمیدا جان خیلی صبوری من اگه بودم خیلی رک به همشون میگفتم شماها نذاشتید ما عروسی بگیریم یادتونه فلان حرف رو میزدید؟
پدر شوشوی منم خیلی اذیتمون کرد سر عروسی ولی شوشو آخرش گفت نخواستم خودمون عروسی میگیریم خدا رو شکر عروسی ما از همه خواهر برادراش بهتر بود طوری که همش مامانش اینا میگفتن چرا فلان کارو کردید چرا بهمان کارو کردید اما خبر نداشتن که ما واقعا با حداقل هزینه عروسی گرفتیم آرایشگاه من قیمتش خیلی خیلی پایین بود لباسم هم خیلی ارزون بود ولی قشنگ
مرگ انسان گاهی اوقات از نبود نبض نیست مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش