2752
2734
عنوان

کیا عروسی نگرفتن و بعدها جشن گرفتن؟

| مشاهده متن کامل بحث + 26827 بازدید | 80 پست
الهی بمیرم، چقدر سختی کشیدین.

با این اوصاف اصلاً اصلاً نذار پدرشوهرت ذره ای از هزینه جشنتون رو بده. حتی شده وام بگیرین از اون نگیرین. اونا رو هم مثل یه مهمون، یکی دو هفته قبل از روز جشن دعوت کنین. همین.
فروش شیرینی های تزئین شده با تم دلخواه شما، 09353064260 - نمونه کار در http://aramcookies.blogfa.com


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

پارمیدا جان خیلی صبوری من اگه بودم خیلی رک به همشون میگفتم شماها نذاشتید ما عروسی بگیریم یادتونه فلان حرف رو میزدید؟
پدر شوشوی منم خیلی اذیتمون کرد سر عروسی ولی شوشو آخرش گفت نخواستم خودمون عروسی میگیریم خدا رو شکر عروسی ما از همه خواهر برادراش بهتر بود طوری که همش مامانش اینا میگفتن چرا فلان کارو کردید چرا بهمان کارو کردید اما خبر نداشتن که ما واقعا با حداقل هزینه عروسی گرفتیم آرایشگاه من قیمتش خیلی خیلی پایین بود لباسم هم خیلی ارزون بود ولی قشنگ
مرگ انسان گاهی اوقات از نبود نبض نیست مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش 
ارام جان ما هم بهشون گفتیم که هیچ ما به التفاوتی نمی گیریم...

شوهرم بعد از 6 ماه که با ما قهر بودند بعد عروسی برادرشوهرم براشون یه کلیپ ساخت با صدای خودش و تصویری و توش دقیقا با این عبارت که " در پایان به استحضار می رساند بنده پرداخت هر گونه مابه التفاوت این دو مراسم که از هیچ نظر شباهتی به هم نداشتند را در حکم بی احترامی و غیر قابل تحمل می دانم و با نظر به تمام الطاف و محبتی که تا امروز و ان شا الله تا هر قتکه در خدمتتان هستم بی هیچ چشمداشت نثارم می کنید هیچ توقع مادی نداشته و خود را فقط محتاج دعای خیرتان میدانم و ..."
2731
بلفی جون... گفتم هزار و ی بار گفتم ولی کو حرف شنوا؟
میشه هم میگند شما خودتون گفتید عروسی نمی گیریم...

آره آخرش ما مجبور شدیم بگیم:
چون پدرشوشو نشست مثل جلسه محاکمه جلوی من و شوشو و گفت : ( عروسی بگیرین! ما نمیایم ! عمو و عمه و مامان بزرگ و .... هم نمیان! ولی من چند نفر رو میفرستم مثل مامور که کسی دست نزنه! حق ندارید جوونا رو دعوت کنیدکه دست بزنند یا برقصن و ...! فقط صلوات! لباس هم حق نداری سفید بپوشی! آؤایشگاه هم نمیری! ماشین عروس که اصلا! عروس کشون هم ابدا! )
با این اوصاف آره! من و شوشو گفتیم نمی خوایم عروسی گیریم!
اگر اینقدر ادم بود که پول عروسی نگرفته رو حداقل بهمون می داد و اول زندگی اینهمه بدبختی نمی کشیدیم شاید برامون این قضیه اینقدر سنگین نمیشد... حداقل خودمون رو راضی می کردیم که از یه چیزی گذشتیم ولی چیز دیگه ای به دست اوردیم....
ولی تو فکر میکنی یه تشکر از ما کردند؟
حداقل رفتند یه جا بگن که عروسمون به خاطر احترام به پدر 90 ساله ما عروسی نگرفته بود؟ اینقدر زرت و پرت کرده بودند که همه فکر کردند که من حامله بودم که عروسی نگرفتیم و...
یکی از دوستای من هم عروسی نگرفت ولی خیلی غصه خورد الان 8 ساله ازدواج کرده هر کس عکس عروسی میاره اون بیچاره چشماش پر از اشک میشه..دلم براش میسوزه
حتما عروسی بگیر حتی در حد یه مهمونی ولی لباس سفید عروسی پوشیدن یه چیز دیگه س... رویای هر دختری هست که با این لباس بره جلوی مهمونا و همین طور آرزوی پدر و مادر دیدن دخترشون توی این لباس... برات آرزوی موفقت میکنم
لعنت به فامیل شوهرت پارمیدا اه حالم ازین آدمها به هم میخوره من اگه جای تو بودم پام رو توی خونشون نمیذاشتم آشغالها رو
مرگ انسان گاهی اوقات از نبود نبض نیست مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش 
سلام . سر صبحی با این موضوع تاپیک ، پوکیدم

منم 4 ساله که رفتم خونه خوندم . ما دو سال عقد بودیم که می خواستیم بعد از مراسم بریم خونه خودمون . اما ..... امان از مادر شوهرم .... نذاشت ما هیچ مراسمی بگیریم .... توی این دو سال خون منو تو شیشه کرد ..... آخر سر هم قبل از رفتن به خونه خودمون ، جلوی خانواده من به پدر و مادرم گفت : پسرم یا باید منو انتخاب کنه یا همسرشو ...... ولی الان عروسی ها می رم ولی از ابتدا تا انتها فقط یاد مادرشوهرم هستم .... خیلی نامرده .... من که هیچ وقت نمی بخشمش و از خدا خواستم که اگر شرایطی پیش اومد ( حادثه ای ، مریضی و ... ) و من فراموش کرده بودم هم ، بازم نبخشمش و نمی بخشمش


هیچ وقت هم به این موضوع فکر نکردم که سالگرد بگیرم ..... چون هر چیزی در وقت خودش ارزش داره

راستی این درحالی بود که برای برادرشوهرم همه کارهایی رو که باید می کرد رو انجام داد .......



خیلی با این تاپیک اعصابم خراب شد .... داغ کردم .... خدا از آدمای بد نگذره
وقتی زندگی با تو نمی سازه، تو با زندگی بساز
پونه جون منم همینجوریم... باور کن به کسی حسادت نمی کنم اصلا ... چون خدا رو شکر از نظر تحصیلات و شغل و خونه و زندگی همه چیزمون در مقایسه با جایی که شروع کردیم خوبه راضی هستم ولی من از تبعیض خیلی ناراحت می شم...خیلی... از عروی برادر شوشو به اینور خیلی حالم بدتر هم شده....
پارمیدا به نظر من یه سالگرد ازدواج بگیر در حد 70-80 نفر مهمون سالگرد ازدواج کارتش رو مثل بقیه مهمونها یکهفته قبلش ببر براشون توی مراسم هم حتما بگید که خودتون جشن گرفتین
مرگ انسان گاهی اوقات از نبود نبض نیست مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش 
پارمیدا جان با این اوصاف اگر الان توان مالی خوبی دارید یه مراسم عالیییی برای خودتون بگیرین و چشمشونو کور کنید....اصلا من بودم اونا رو دعوتم نمی کردم میگفتم بهشون فکر کردیم شاید هنوز عزا دارین اخه بلاخره هویج که زیر خاک نکردین....یه چیزی بگو که اتیششون بزنه................خبرشم بهمون بده
ocean جون اره من دقیقا تا 3 روز پیش تو تاپیکی که با این موضوع " تو عروسیتون از این عروسهای شاد بودین یا غمگین "
نوشتم که نه و هر چیزی جای خودش ارزش داره... ولی بعد فکر کردم که درسته جبرن اون نیشه حداقل از منظر مادی ( کادو ها و شاباش ها و ... ) ولی...بعدش گفتم گور بابای مردم ...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز