کارت... سورپرایز شدم... خیلی خوشگل و باصفا شده بود...یه چرخ محوطهش زدمو چند قلم جنس بهم دادی..🙊.. خیلب خستم بود.. داشتم ازحال میرفتم.. خیلی گرمم بود.. دخترای تو خیابونو میدیدم با یه متر پارچه نازک و یه شال شل و ول رو شونههاشون.. از ته دلشون میخندیدن.. چشامو با حسرت جا گذاشتم رو صورتم.. حالت چشامو دیدی... و. یه نیمچه لبخند زدی... پشت میزتو خالی کردی و.. جانمازتو پهن کردی... رفتم نشستم و.. اول ساق دستامو درآوردم...بعد چادرو روسری و مانتو...یه لباس خنک پوشیده بودم.... آخیش... چه حس خوبی میده وقتی باد کولر میخوره به عرق تنم.. 🥺... کش موهامو باز کردمو. سرمو. رو. بالشی گذاشتم که از رو صندلیت بهم دادی..... موهامو انداختم پشت گردنم.... و با لبخندی عمیق...با چشام جنگیدم.. تا بازشون نگه دارم.. چشایی که به تکاپو افتاده بودند.. تا بسته شن... دراین حین... تصویر تورپ میدیدمـ. ک روصندلی پاینتر نشسته بودی... یه لحظه سرتو سمتم کردی... و حس کردم لبخند دلفریبتو... وقتی که گوشیتو سمتم گرفتی و زاویشو تنظیم کردی و.. تیک..... . اقا جان.. حواست نبود که چشام داشتن رصدت میکردن..... و... آرامش مطلق... حسی ک داشتم بود.. و بعدش... تاریکی پشت چشم و... صدای کولرو... استشمام هوای بوی تو... و خوابی زیبا که منو در آغوش کشید...
دوستت دارم محمدرضام...شوهرم.... 🥺🙊🙈♥🤴