روستامون اینجوریه که قبرستون دقیقا وسطشه
داییمو زنداییم نصف شب میخوان از پایین روستا برن بالای روستا جن میبینن داییم دو هفته بیمارستان بستری بود زنداییم آرام بخش میخورد
میگفتن سرش اینجوری بود دم داشت
البته چند روز بعدش گندش دراومد که مامان بزرگ پدریه دختر خالم بوده😂😂اینا میگفتن دم داشته
البته اون قبرستون خیلی ترسناکه مامانم میگف یه سال هر روز یه شاعت خاصی صدای گریه خیلی غمگین بچه ازش میومده
گاها بعضی از مرده هارو راه نمیده
آتیش از بعضی قبراش میاد
یه بارم میگفتن یکی زنده شده تو قبر(که اصلا به نظرم امکان پذیر نیس)