دیروز مادرشوهر پدرشوهرم شام خونه من دعوت بودن پدرشوهرم از جوونی دنبال دوست دختر و اینا بوده کلا پابند زندگیش نبوده یک سری هم تا پای طلاق رفتنو برگشتن حتی پرونده هاشونم هست
دوباره چند وقته یکسره دعوا دارن پدرشوهرم هر روز مهمون میاره واسه ناهار و شامو اینا یه روز داداشش یه روز پسر عمو یه روز پسرخاله مادرشوهرمم بالاخره ۵۰ سالشه نمیتونه دیقه به دیقه بشور بساب کنه و پدرشوهرم هی غر میزنه غذات حاضر نیست و چای چی شد پس خونه کثیفه و فلان دیشبم اومدن پدرشوهرم برگشته به شوهرم میگه چطوری میتونم برم دادگاه از مامانت یه امضا بگیرم که هر کاری خواستم بکنم مثلا چیزی بزنم به نامش یا زن بگیرم😳😳 دیگه یه جرو بحثی بین مادرشوهر چدرشوهرم دراومد و پاشدن رفتن الانم مادرشوهرم زنگ زده بود بهم گریه میکرد بیچاره میگه چرا به خودم نمیگه چرا جلو پسرم عروسم خرابم میکنه خیلی دلم براش سوخت😭😭
حالا پدرشوهرمم هیچی هم نداره ها هیچی هیچی
نه خونه نه ماشین نه پول نه سواد نه مغازه به چی دلشو خوش کرده نمیدونم🤦♀️🤦♀️