شما موقع قربونی اونجا بودین و اونا رو بعدش دعوت کردن
باز خوبه دیگه
درباره ته مونده جگر هم نظری ندارم
یادمه من باردار بودم با برادرشوهرم اینا خونه مادرشوهرم بودیم کله پاچه گذاشته بود بعد از هرکی میپرسید کجاشو دوست داری من گفتم زبون
برادرشوهرم همش میگفت مغزشو بده خانومم بخوره درس میخونه براش خوبه
و سر سفره مادرشوهرم هرچی گوشت زبون بود تیکه کرد گذاشت توبشقاب جاریم چون اون ادا زیاد میاد و هرجیزیو نمیخوره
من انگار کوفت میخوردم انقدر بغض داشتم تحمل کردم تا رفتیم تو اتاق وتنها بودیم گریه کردم حتی برا زبون🤕
خییییلی دلم خواسته بود وحامله هم بودم بدددتر
دوسال صبر کردم وچیزی نگفتم تا یبار مادرشوهرم تعریف میکرد از مادرشوهر خودش که نون میپخته به دختر باردار خودش میداده به من نه و دلم خواسته بوده ازش و من تا عمر دارم نفرینش میکنم برا اون نونا که جلو چشمم داده به یکی دیگه
گفتم شاید حواسش نبوده میگفت نه وفلان
منم قضیه ی کله پاچه رو گفتم بهش و گفتم که چقدر سختم بوده و باز میگفت نه من متوجه نبودم گفتم پس اون بدبخت رو هم حلال کن تا حلال شی