بخدا نمیدونین...زندگی خوابگاه خیلی سخته.. یه لحظه فکر کنین با چندتا خواهرشوهر تک و تنها زندگی میکنین..... خیلی امشب گریه کردم.. هیچکدومشونوحلال نمیکنم
امشب علنا سرپرست گفت حتتتتما باید اتاقتو ترک کنی... خودت برو دنبال یه اتاق بگرد...
خواهر شوهر ؟
نمیدونین این شهرستانیای تهران ندیده چجورین؟اصلا هارن...پاچه بریدن.... همشون نه .... ولی بعضیاشون گوزیلان... فقط بلدن دل بشکنن..اصلا از خدا نمیترسن....مار خوردن افعی شدن....
گفتم خواهرشوهر تا با توجه به شرایط سایت عمق فاجعه و غصموبدونین
بخدا حتی بهم نمیگن از چی ناراحت شدن.... فقط راحت طلبن... فقط خودخواهن
آها بیخیال غصه نخور
هر چی از دهنشون در میاد میگن...بعضیا خیلی پستن... بدبختی اینه که من اصلا زبون ندارم... نمیتونم هار بازیدربیارم.... واقعا تک تک برا اشکای من بایدجواب پس بدن....
جالبیش اینه فردا دارم میرم سفر امام رضا.... دلموخون کردن
عزیزم کاملا درکت میکنم
من 3 سال کشیدم بعدم فرار کردم
افسردگی گرفته بودم تو خوابگاه
من 3 سال کشیدم بعدم فرار کردم
افسردگی گرفته بودم تو خوابگاه
سیمرغ تا حالا دلتوشکوندن؟ تا حالا حقتو خوردن و تازه دوقورت و نیمشون هم باقی باشه؟
عزیزم خوابگاه شرایطش همینه هرکس از یه خانواده یه شهر یه فرهنگ میاد آدم باید سازگاریشو بالا ببره
ای بابا چی کار کردی که یهو همه خواهر شوهرا ریختن سرت ؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
