میشه بیاین لطفا به کمکتون احتیاج دارم ی مشکلی بین من و همسرم هست
اول از همه سلام دوستای گلم
من حدودا دوماهی میشه که ازدواج کردم ینی یک سال و نیم عقد بودیم بعدش ازدواج کردیم تازه قبل از اونم نزدیک به سه سال دوست بودیم حالا اینا به کنار من خیلی کارم و رشتم رو دوست دارم و اینو همسرم خوب میدونه توی دوران دوستی و بعدش هم زمانی که عقد بودیم میگفت من مشکلی با کارت ندارم اصلا ولی حالا که ازدواج کردیم بعد دوماه میگه من نباید برم سرکار و با کار کردنم مشکل داره من اینهمه سال تلاش کردم درس خوندم حالا اینجوری میگه خب دیووونه ای چیزی که نیستم اینهمه وقت از عمرم صرف درس خوندن کردم حالا آقا اومده میگه نرو سرکار
بهش میگم دلیلت چیه بهم بگو میگه وقتی میری سرکار به بقیه کارات نمیرسی و خسته میشی بداخلاق میشی اما واقعا اینجوری نیس من هم درس میخونم هم کار میکنم توی بیمارستان با همه این سختی ها من همیشه به خونه و زندگیم رسیدم تا جایی ک تونستم همسرم توقع داره منم عین بقیه خانوم های خانه دار باشم که وقتی میاد خونه همه جا مرتب باشه و بوی غذا بپیچه توی خونه ولی خب من واقعا نمیتونم اینجوری باشم آخه خب نمیشه در توانم نیست دیگه من تا جایی که تونستم تلاش کردم توی این دوماه درسته زیاد نتونستم غذا درست کنم ولی اگه نتونستم درست کنم از بیرون گرفتم ی جوری میگه از خونت و من میزنی واسه کارت انگاری من همیشه سختی بهش دادم غذا همیشه آماده بوده بعدشم اونقد فرقی بینش نیس ک من درست کنم یا از بیرون گرفته باشم خونمون هم تا جایی که تونستم مرتب نگه داشتم دیگه نمیدونم باید چیکار کنم امشب بحثمون شد فکرش نمیکردم اینقد زود بعد از ازدواج دعوامون بشه
ببخشید خیلی طولانی شد ولی میشه بگید حق با من هست یا نه؟
واقعا راحت و سبک شدم حرف زدم آخه میترسم اگه به مامانم بگم همسرم عصبانی بشه از دستم از طرفی هم خوب نیست هراتفاقی افتاد به خانواده هامون بگیم دیدشون نسبت به زندگی ما تغییر میکنه و این شد که اومدم پیش شما درد و دل کنم
درضمن ببخشید تندتند تایپ کردم اگه اشتباه داره به بزرگی خودتون ببخشید مهربونا 😘