یکی بود از کارمندای دانشگامون شک ندارم از من خوشش می اومد. سال آخر دانشگاه بودم. رفتم دنبال فارع تحصیلیم. روز اخرم منو دید ولی بازم جلو نیومد.... از طرفی شماره امو هم داشت به نظرم...
چندسال پیش با دوستم رفتیم دانشگا تجدید خاطرات. بازم دیدمش... دنبالمون اومد. انگشترمو دید به راهش ادامه داد و ازمون رد شد...
من الان خیلی خوشبختم. خداروشکر میکنم که خدا شوهرمو سرراهم قرار داده. و امیدوارم اونم یه نفر که باهم تفاهم دارن سرراش قرار بگیره...
ولی همیشه این سوال ته ذهنم هست چرا تو اون مدت نیومد جلو؟