شايد اگه چندماه پيش ازم سوال ميشد ميگفتم غربت اونقدرها هم سخت نيست اما اين مدت كلي اتفاقات بد برامون افتاد كه احتياج به همراه و همدل داشتيم، حتي خاله ام كه اينجاس باهامون همراهي نكرد
ماه اخره بارداريمه و داريم با شوهرم دوتايي اسباب كشي ميكنيم و همش بغض توي گلومه كه چه قدر تنهاييم
حتي شب كه ميشه و خسته از كارهاي روزيم كسي رو نداريم كه يه كم باهاش حرف بزنيم و اروم بشيم
دلم خانواده هامون رو ميخواد
خيلي تنهاييم