2733
2734
عنوان

متاهلا بیاین از تجربیاتتون بگین

117 بازدید | 8 پست

سلام خانوما امروز توی گوشیم یه متنی دیدم که از مدتها قبل یجا خونده بودم و سیوش کرده بودم.


متن من نیست ولی نظرات و تجربیاتتون رو در این باره بگین.


موضوعش تغییر رفتار با شوهر بی محبته.نمیدونم چقدر درسته یا غلط یا واقعی اما یه خانومی که شوهر نامهربونی داشته با یه سری کارها زندگیشو تغییر میده.


الان متنو میزارم



♻️شوهر بد اخلاقم رو عاشق خودم کردم


من در بست در اختیار شوهرم بودم...یعنی تو بدترین حال و اوضاعم برای شوهرم بهترین بودم...

کارایی که من واسش کردم تو این دوره زمونه هیشکی نمیکنه....

اما خوب محبتهای من بی دریغ که نبود..بی انتظار که نبود...

خودم دوسش داشتم بهش نیاز داشتم برای همین بهش محبت میکردم تا بهم محبت کنه...

من هر روز گریه میکردم و و مدتها از ازدواجم به شدت پشیمون بودم

چون همسرم دیوار بود

یعنی هیچ حرفی نمیزد

روزی که صداشو میشنیدی اون صدا صدای اعتراض بود اونم به شکلی که میکوبوندتاااا

براشم فرق نمیکرد که جلو کی باشه...

بیشترین تعریفش از ظاهرت این بود که اممممممم بهت میاد

شوخی ؟ خنده؟ هههه...اصلااااا

شوهرم تو خیابون حتی کنارم راه نمیرفت ... جلوی مهمونا با فاصله ازم مینشست...منم مینشستم کنارش صاف صاف نگام میکرد میگفت برو اونور زشته... یا صداتو بیار پایین....

تو حسرت این بودم بریم مهمونی برای من یه قاشق بذاره جلوی من...میدیدم شوهرای دیگران سالاد و ماست و برنج و .....

توی رابطه هم در 70 درصد مواقع من پیش قدم بودم... اما بارها هم از این ناحیه کوبونده شدم و میگفت نه امشب نه....هر وقت هم می اومد تو اتاق یه بهونه هایی می اورد که من ازش رابطه نخوام...مثلا در رو باز میذاشت....یا میگفت سرم درده کمرم درده....یا خسته م..

البته خوبیاش خیلی بود....مثلا یه مرد به تمام معنا بود..هیچ وقت نشده با دوستاش بره بیرون واسه تفریح...یا تنهایی بره مسافرت....یه خونواده ددوسته به تمام معنا بود...حواسش به کم و کسریه من و خونه بود..سالم بود.....تمیز بود...عاقل بود...شخصیت اجتماعیش بالا بود...همه به گزیده گویی و نجابت می شناختنش...ظاهرش خوب و برازنده بود...و توی مردای اطرافش یه سر و گردن تو خیلی چیزا بالا بود

این مرد الان یه فرشته س تو خیلی از زمینه ها....

بهم زنگ میزنه...اس میده...ابراز دلتنگی و دوس داشتن میکنه...همش میگه بیا بشین پیشم...ازم تعریف میکنه تو خیلی چیزا....این اواخر ازم میپرسه دوسم داری؟زندگی با من برات دلچسبه؟(فکر کن اون از من میپرسه یه زمانی من اینا رو بهش با گریه میگفتم)...پیش خونواده ش طرفه منو میگیره....توی یه دفتری که ماله ثبت کاراشه یه جا خوندم که نوشته بود خدایا شکرت واسه اینکه زنه خوبی دارم...

همسرم 180 درجه نسبت به قبلش عوض شده...بهم تکیه میکنه بهم اعتماد داهر رو من حساب میکنه....قبولم داره...

تغییرات مثبته این اواخر هم اینه....باهام دردودل میکنه....از اتفاقای روزمرش باهام حرف میزنه....منو به حرف زدن وادار میکنه....شوخی میکنه باهام بیا و ببین...کشتی میگیره...دلقک بازی درمیاره تا بخندم...هههه دستمو تو خیابون محکم میگیره حتی بعضی وقتا دستشو میندازه دور و کمرم و باهام تو خیابون شوخی میکنه...همین الانم که دارم پست میذارم پای لب تاپ خودشه و هی میگه رویا این برنامه رو بیا ببین این بازی رو نظرت چیه؟یا از پیامایی که تو بازی بین بچه ها رد و بدل میشه با صدای بلند برام میخونه و میخنده....تازه داشت میومد خونه زنگ زده میگه خانومم کجاس که سه ساعته از من خبری نمیگیره....


.....: این چیزایی که دارم مینویسم حاصله 2 سال و نیم زحمته بی وقفه ی منه...دو سال تلاش بدونه نا امیدی

بعد از اینکه خیلی از خانم ها پرسیدند که چی کار کردی شوهرت اینطوری شد پاسخ داد:

در مرحله ی اول

تو زندگیه از خودم پایین تر زوم شدم و خدا رو هزارر بار شکر میکردم به خاطر اینکه همسرم یه سری خوبیهایی داره که اگر نداشت معضل لاینحل بود واسم...

همیشه میگفتم اگر عاشق نیس اما مرده زندگیه...حالا تو مثالای بالا به خوبیاش اشاره کردم...خدایی بهش نگاه میکردم و خوبیهاشو از خاطرم میگذروندم....

مرحله ی بعد

زوم شدن تو حرفاش بود.....خیلی از مشکلات با گوش دادن به انتقادای شوهر حل میشه...یعنی یه زنه عاقل این انتقادا میشه براش فرصت...

...خوب اونم از من نارضایتیهایی داشت...مثلا من اصلا خونه داری بلد نبودم....شلخته بودم....من بلد بودم فقط غذا درست کنم....دیگه هیچی....این عیبمو تا درصد بالایی رفع کردم...واقعا الان جلو همه میگه فلان غذای یا فلان کار رویا تو خونه داری نظیر نداره...

دیگه اینکه وقتی از یه زنی تعریف میکرد از اون زن ایده میگرفتم.طوری که دیگه اون زن دیگه براش بت نبود...میگفت زنه من...زنه من...زنه من

یه بار فقط یه بار بهم گفت زن که غر میزنه از چشم می افته....دیگه غز نزدم...

خلاصه به انتقاداش گوش کردم و رفعشون کردم...

مرحله ی بعد

من شوهرمو با سکوت روانی کردم....

خسته شدم ار بس بهش گفتم بهم محبت کن بهم خوبی کن برام کم نذار...

بابا شخصیتم له شد...برای همین دیگه وقتی ازش بدی میدیدم فقط سکوت ....البته نه اینکه شورش دربیاد تا اخلاقشو اصلاح میکرد زود به عنوان پاداش مهربون و شاد میشدم...



بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

زنه خوب و دانا همیشه خوبی میکنه تا وقتی محبتشو از شوهرش دریغ

کرد شوهره جای خالیشو بفهمه و اون شروع کنه پارو زدن...

با سکوت خیلی به شخصیتم جلا دادم....

یه وقتایی خوب حرکتش توهین بود...یعنی اصلا بحث حیثیتی بود....اونو قهر میکردم اساسی...حتی تو چشاش نگاه نمیکردم...وااای اون داد میزد به من نگاه کن به من نگاه کن...اما رازه کارم این بود که وقتی اون لحظه معذرت میخواست و کوتاه می اومد من همه ی خواسته های مربوط به اون موضوع رو میگفتم و دلایلمو می اوردم و اونم می پذیرفت....و در جا آشتی میکردم...یعین اون توهین اولیه رو از ذهنم پاک میکردم....

نشده تا حالا بگم اهااااا یادته اون روز هم به من این حرف رو زدی؟


بزرگترین دلیل موفقیتم خونسردیم بود....ادامه ندادن بحث تو زمان عصبانیت اون .....هیچ وقت باهاش دهن به دهن نشدم اما تا شرایطش میشد و میدیدم پذیرای حرفامه انتقادای سازنده و بزرگی ازش میکردم....یه انتقادایی که در زمانای دیگه شاید محکم میزد تو دهنم...هههه


اینم بگم هیچ وقت از خونواده ش بدی نگفتم حتی با اینکه برادر شوهرم اسیرم کرده بوده و ....باز تو شرایطش که میشد حرفامو میزدم و نارضایتیمو میرسوندم....

زبون درازی ممنوع....اشک و گریه سر هر چیزی ممنوع.....طوری که الان وقتی گریه میکنم التماسم میکنه گریه نکنم....چون نذاشتم لوث بشه....

همیشه سعی میکنم که تو چشم شوهرم یه زن قوی باشم و اهل گریه و سوسول بازی نیستم ولی اگه دیگه خیلی موضوع هاد باشه گریه میکنم.

وقتی هم که گریه میکنم شوهرم اصلا نمیتونه تحمل کنه و "هر کاری "میکنه که گریه نکنم.

خانوما توصیه میکنم که اگه میخواین تو چشم شوهرتون با ارزش و عزیز باشین اول خودتون باید به خودتون اهمیت بدین.و هی غر نزنین یا جلو شوهرتون نگید که وای چقد چاق شدم یا مثلا پوستم چروک شده زیر چشمم سیاه شده و یا....


دیگه اینکه وقتی دیدم همش سرش تو بازیه منم هم پاش شدم...تفریحاتشو منم زوری خودمو واردشون کردم...

مثالای قشنگ براش خوندم...از رابطه ی بابام اینا یراش گفتم...چون مردا اصلا دوست ندارن با کسی مقایسه شن اما من با تعریفاتم از خونواده ی خودم هم اونو تشویق کردم هم مقایسه ش کردم اینجوری بهش بر نمیخورد.....


همه ی اون موارد بالا یه طرف این حرفای بعدیم یه طرف

من دست از آویزون بودن و گدایی محبت و وابستگی برداشتم.....

شاید 6 ماهه نگفتم که دوستم داری؟ازش انتقادای احساسی نکردم...نگفتم چرا بهم بها نمیدی...در عوض خودم به خودم بها میدادم جلوش....

باور کنید عین یه پرنسس هوای خودمو داشتم...چه ظاهر چه غذا چه......منی که همش بغلش میکردم ..همش لمسش میکردم همش بوسش میکردم ...همش میگفتم پس تو چرا اینکارارو نمیکنی...؟؟؟؟دست برداشتم....الان اون اینکارارو میکنه و البته جواب خوبی میگیره از جانب من....


اون همش بهم مبگه چقدر عوض شدی رویا....چقدر شخصیتت ثبات داره...چقدر آرامش داری.....چون دیگه برای تامین التماسش نمیکنم....اجازه میدم اون تمایل به تامین پیدا کنه....


اون عوض شد ...قبل از اون من عوض شدم....هنوز خیلی با ایده آل هام فاصله داره...

منم با ایده ال های اون فاصله دارم....

هنوزم وقتی یکی از بچه ها یه سیاستی رو رو میکنه من سرم سوت میکشه واااای رویا حواست نبود به این بعده زندگی...

اما خوبیه کارم اینه که شش دانگ حواسمو جمع کردم....تیزه تیزم ببینم چی ممکنه زندگیمو له کنه یا ببره تو اوج....

هر حرکت اشتباهی تو زندگی اگر فقط یه بار انجام شه و ازش درس گرفته شه موفق میشیم



2731

آزمودم عقل دوراندیش را

بعد از این دیوانه سازم خویش را

تو منو انتخاب کردی❤                                                  انتخاب کردی که مامانت باشم ، خونه کوچیک و آرومم رو، دل تنها و مهربونم رو دیدی دلت خواست من همدمت باشم.پسر کوچولوی قشنگم💕                                                                 اگر نخونی و ندونی زود خام میشی     سرتو بالا نگه دار نکنه رام شی                                           دشمن جهل و جاهلم⚠️⛔️
من ازدواج کردنی ۱۵سالم بود نامزد کردنی هم ۱۴ولی انقدر صبر داشتم از شوهر مغرور یه مرد خوشخنده و رومان ...

صبر یعنی چی؟بیشتر توضیح بده.

وقتی شوهر محبت نمیکنه چیکار باید کرد

صبر یعنی چی؟بیشتر توضیح بده. وقتی شوهر محبت نمیکنه چیکار باید کرد

ببین مثلا اولاش که محبت میکردم واکنش نمیدیم شوهرم واسم میمرد ولی اصلا به رو خودش نمیاوورد منم عصبی میشدم دعوا و کتک کاری دیگ تقریبایسال گذشت دیدم جواب نمیده  یروز کار داشتم گفتم کمکم کن میز حابه جا کنم گفت باشه موقع جابه جا انقد گفتم اینور اونور آخر میزو با محکم انداخت زمین منم چیزی نگفتم ولی دقیقا پنج دقیقه بعد خودش معذرت  خواهی کرد  فهمیدم که باید تحمل کنم تا به خودش اومد 

2740
زنه خوب و دانا همیشه خوبی میکنه تا وقتی محبتشو از شوهرش دریغ کرد شوهره جای خالیشو بفهمه و اون شروع ...

بااینکه طولانی بود اما خوندمش

چقدر زیبا بود 

فقط عشق میتونه  با بودنش   یه دنیای غمگینو   شادش کنه   کم آورده بودم به دادم رسید   خدا درد عشق و زیادش کنه...  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز